|
نظریه جوان چو
جوان چو فیلسوف معروف چین است. از نظرات اوست که مظاهر جهان هستی همگی از بزرگ و کوچک، زشت و زیبا،خوب و بد، زندگی و مرگ یکی و غیر متفاوتند.
روزی همسر فیلسوف مرد. دوستش " شی هوئی " برای عرض تسلیت به خانه او رفت. چون بدانجا رسید دید که فیلسوف روی زمین نشسته و تشتی در دست دارد، می نوازد و آواز می خواند.
شی هوئی با تعجب گفت: دوست عزیز من ! آخر همسرت مرده است،اگر برای مرگ او غم نمی خوری و اندوهگین نیستی، لااقل ، بر خلاف احساسات و رسوم مردم رفتار مکن و بی هنگام آواز مخوان؟ جوان چو جواب داد: زندگی و مرگ پدیده ای طبیعی اشت. همسرم در ابتدا وجود نداشت. بعد شکل گرفت و به دنیا آمد،بزرگ شد، انسانی گشت و دیری زیست. اکنون هم از میان ما رفته است و این امری بسیار طبیعی است و جای غم خوردن ندارد.
بنگر اگرمن برطبق رسوم و دلخواه مردمان با آواز بلند بنالم و های های گریه گنم برای او فایده ای خواهد داشت؟شیوه درست کتاب خواندن در قدیم استادی بود که در تدریس بسیار تجربه داشت. از این رو بسیاری از شاگردان نزد او می آمدند و در خانه او درس می خواندند. این شاگردان طی دوران تحصیل همیشه از استاد خود سوال می کردند که چطور باید کتاب خواند؟ استاد در ابتدا به آنان جواب نمی داد و فقط می گفت فعلا طرح این سوال بیجاست، شما باید اول خودتان درباره آن بیندیشید تا تجربه به دست بیاورید، بعد من جواب خواهم داد .
درخاتمه سال تحصیلی استاد برای شاگردان ضیافتی برپا کرده بود. در میان غذاها خورش بسیار خوشمزه ای بود، هر کس که از آن می خورد تمجید می کرد. استاد آشپز خود را فرا خواند و از او خواهش کرد توضیح دهد، این خورش خوشمزه را چگونه پخته است. آشپز جواب داد کار بسیار آسانی است، گوشت را می شویم بعد روی آتش می گذارم،ابتدا با آتش تند آن را کباب می کنم و سپس با آتش ملایم می پزم زیرا اگر فقطآتش تند به کار برم روی گوشت می سوزد، درونش نمی پزد و اگر تنها با آتش ملایم کار کنم ، زود پخته نمی شود و اگر هم پخته شود خوشمزه نمی گردد.
از اینرو باید هم آتش تند به کاربرد و هم آبش ملایم تا غذا بتواند خوب جابیفتد و خوشمزه شود. در آن هنگام استاد رو به شاگردان خود کرد و گفت: جواب سوالی را که همیشه از من می کردید که ، چطور باید کتاب خواند، اینک این استاد آشپز به شما داد.
برخی از شاگردان منظور استاد را نفهمیدند و توضیح خواستند. استاد شرح داد که کتاب خواندن هم مثل کباب کردن و پختن گوشت است، اول باید کتابها را بخوانید، و این مثل بریان کردن گوشت با آتش تند است، بعد باید درباره آنچه خوانده اید خوب فکر کنید و در ذهن مرور نمایید و در ضمن فکر کردن و مرور بازهم کتاب را بادقت مطالعه کنید و این مثل پختن گوشت با آتش ملایم است.
|