|
لب که نباشد دندان آسیب می بیند
سه کشور از سرزمین چین، همسایه و در کنار هم بودند. کشور یوه مابین زن و گئو قرار داشت. زن از لحاظ وسعت خاک و نیروی نظامی از دو کشور دیگر قویتر بود.
امپراطور زن در صدد حمله به کشور گئو بر آمد اما مجبور بود از کشور یوه عبور کند تا به مرزهای کشور گئو برسد برای این منظور از امپراطور کشور یوه اجازه خواست تا به سپاهیان او اجازه عبور دهد.
کونگ زی جی وزیر هوشیار و دور اندیش کشور یوه که از سوی نیت امپراطور زن آگاه بود با این پیشنهاد مخالف کرد و به پادشاه توصیه نمود که از قبول در خواست امپراطور زن خودداری کند و فریب سخنان او را نخورد، اما امپراطور که دور اندیشی او را نداشت و بی تجربه بود به وزیر گفت:
ما با کشور زن هم طایفه هستیم، امپراطور آنجا ممکن نیست که ما را فریب دهد.
وزیر گفت: کشور گئو هم با کشور زن و شما از یک طایفه اند پس چرا مورد حمایت نیست بلکه هدف حمله واقع شده است.
پادشاه که در برابر استدلال منطقی وزیر جواب قانع کننده نداشت جواب داد که چون من همیشه به ارواح احترام زیادی می گذارم، اگر حادثه ای پیش آید ارواح از من حفاظت خواهند کرد.
وزیر دانا بعد از آنکه عقیده سست پادشاه را شنید برای اینکه او را از خواب غفلت بیدار کند تشبیهی روشن و عاقلانه در قالب مثلی آورد و گفت:
اعلی حضر تا: لب که نباشد دندان احساس سرما می کند، ما از بین خواهیم رفت؛،ما باید باهم متحد شویم و به یکدیگر یاری رسانیم، اگر کشور گئو نابود شود ما تنها می مانیم و سرنوشت ما از آنچه هست بدتر می شود، بنابراین مصلحت آن است که به امپراطور زن اجازه عبور ندهید و با پیشنهادش مخالفت بکنید.
اما امپراطور نصحیت کونگ زی جی را نپذیرف و به سپاهیان زن اجازه عبور داد، آنها از خال یوه گذشتند و سرزمین گئو را نابود کردند و بعد از پیروزی هنگام مراجعت شبانگاه بر سپاهیان کشور یوه شبیخون زدند و آنان را از بین بردند و بدون صرف نیرو کشور یوه را به دست آوردند و نابود کردند.
مثل فوق که از این داستان ناشی شده است در مورد اهمیت دو پیوستگی متناسب و مناسبات متقابل دوستانه به کار می رود و روشن بینی آن وزیر باهوش را نشان می دهد.
|