CRI Online
 
داستانهای مردمی

منافع عمومی را در نظر داشتن و غرض خود را فراموش کردن

در دوران سلسله «بهار و پائیز» روزی، از روزها امپراطور کشور «زین» از وزیر خود «چی خوان یان» پرسید:

شهر «نان یان» فرماندار ندارد به نظر تو چه کسی شایسته است بر این مقام تکیه زند و به نحواحسن کار حکومت آنجا را انجام دهد؟

وزیر بیدرنگ جواب داد: «تسان هو» از همه بهتر است. امپراطور بسیار تعجب کرد و پرسید:

«مگر او دشمن تو نیست؟

وزیر گفت : بلی، ولی شما از من پرسیدید چه کسی می تواند تصدی فرمانداری نان یان را بر عهده بگیر، جویا نشدید که دشمن من کیست.

امپراطور این استدلال ر اپسندید و تسان هو را به فرمانداری نان یان منصوب کرد و مورد قدردانی همگان قرار گرفت.

نوبتی دیگر امپراطور زین از این وزیر سوال کرد:

به نظر تو اکنون چه کسی می تواند فرمانده کل سپاه باشد؟

وزیر این بار نیز بدون لحظه ای تامل پاسخ داد:

«چی وو» می تواند این کار را به عهده بگیرد.

امپراطور باز تعجب کرد و گفت: «چی وو» که پسرتست، وزیر جواب داد: بلی اما شما از من سوال کردید چی کسی می تواند بکند.

بدین ترتیب امپراطور «چی وو» را هم به عنوان فرمانده کل ارتش منصوب کرد و مورد پسند همگان واقع شد.

بعدها مردم این داستان را منشا مثلی ساختند که کار برد آن موردی است که کسی نفع عمومی را برنفع شخصی رجحان می دهد.


1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68