ترافیک پکن برای من که در تهران زندگی میکنم، آزاردهنده نبود. با آن که تازه صبحانه خورده بودم، اما مینیبوس مقابل یک رستوران توقف کرد. صرف ناهار زمان بسیار مناسبی بود تا با اعضای گروه آشنا شوم. آقایی که از کره آمده بود، پیشقدم شد و خودش را به همه معرفی کرد و کارت ویزیتش را به همه داد.
با رسیدن خوراکهای هیجانانگیز و بینظیر چینی روی میزها، لبخند بیشتری بر لب حاضران نشست.
در این هنگام احساس کردم صفحه گردان وسط میز که سینیها و بشقابها روی آن قرار گرفته، در ارتباط گیری میان کسانی که آنجا حضور دارند نقش مهمی را ایفا میکند. ما باید برای برداشتن غذای مورد علاقهمان صفحه شیشهای را میچرخاندیم و در این میان بارها با بقیه چشم در چشم میشدیم و منتظر میماندیم تا غذا کشیدن آنها تمام شود. در این میان گاهی به یکدیگر کمک میکردیم تا صفحه سریعتر بچرخد یا متوقف شود. هربار که صفحه وسط میز میچرخید، صمیمیت ما هم بیشتر و بیشتر میشد.
1 2 3 4 5 6 7