"سحر قریشی" بازیگر جوان سینما و تلویزیون ایران در گفتگویی از زندگی شخصی و شایعات و حواشی پیش آمده حول زندگی خصوصی اش و علت تنهایی اش گفت.
سحر قریشی از بازیگرانی است که خیلی زود به یک چهره محبوب و پرکار در عرصه بازیگری تبدیل شد. با سحر قریشی هم صحبت شدیم تا از ایده آل های زندگی اش بگوید، از نگاهش به زندگی، حواشی و شایعات و ایده هایی که برای آینده در ذهن دارد. . .
عدم حضور در مراسم خانوادگی!
متاسفانه چند وقت پیش عروسی پسرخاله ام بود و من نتوانستم به آن جشن بروم. در این نوع مجالس همیشه با لباس های پوشیده و ساده حاضر می شوم ولی با تمام این تفاسیر باز هم عکس می اندازند و کافی است این عکس در فضای مجازی منتشر شود که برای من مشکلات زیادی به همراه دارد. به همین خاطر ترجیح می دهم شرکت نکنم تا مسئله ای هم نداشته باشم. خانواده ام این موضوع را درک کرده اند ولی برخی از اقوام با تمام توضیحاتی که به آنها از طرف خود و خانواده ام داده می شود قانع نمی شوند. متاسفانه نگاه برخی از افراد جامعه ما به قشر هنرمند یک نگاه منفی و بدبین است؛ اینکه ما خیلی ثروتمند هستیم و زندگی سالمی نداریم! من به همراه چند تن از دوستان به مکه مشرف شده و آنجا توسط برخی هموطنان خودم مورد فحاشی قرار گرفتیم. ما هم مانند بقیه افراد این جامعه برای پولی که دریافت می کنیم زحمت می کشیم. برخی خیلی راحت به خودشان اجازه می دهند و بدترین حرف ها و تهمت ها را در فضای مجازی عنوان می کنند. این دوستان وقتی در شرایط ما قرار بگیرند مطمئن هستم که نمی توانند یک روز تحمل کنند، مصداق این است که آواز دهل شنیدن از دور خوش است.
تغییر نگاه خانواده و دیگران
باید بگویم که نه تنها نگاه اعضای خانواده، بلکه نگاه همه نسبت به من تغییر کرده و توقعشان از من خیلی بالا رفته است؛ حتی در انتخاب نقش ها و کارهایی که بازی می کنم خیلی مرا نقد می کنند و چون شخصیت واقعی ام می شناسند زمانی که خبر حاشیه ای از من منتشر می شود چه در کار چه خارج از آن، واقعا مرا نقد می کنند؛ مثلا اینکه چرا فلان فیلم را بازی کردی که این بازخورد منفی را داشته باشد و برایت حاشیه سازی شود و البته در مورد کارهای خوب هم تشویق می کنند ولی بیشتر در مورد بدها صحبت می کنند. امروز وقتی با خانواده ام بیرون می روم، مادرم دیگر نسبت به علاقه و واکنش مردم عادی رفتار می کند ولی گاهی اوقات خیلی کلافه و خسته می شود؛ مثلا زمانی که برای صرف شام به رستوران می رویم، آنقدر که من از جایم بلند می شوم تا با مردم عکس بیندازم یا جواب سلام و احوالپرسی آنها را بدهم، خانواده ام کلافه می شود.
1 2 3 4 5 6 7 8 9