|
||
GMT+08:00 || 2014-12-10 20:59:05 cri |
به نظر می رسد تو برای موفقیت، خیلی اعتبار قائل نیستی.
- نمی خواهم شعار بدهم اما اگر هر کس آن کاری را که دوست دارد انجام دهد و رضایت درونی دارد، موفق است. یعنی موفقیت بر طبق آن ملاک های خارجی که ما ساختیم خیلی درست نیست. این که تو خودت راضی باشی یعنی موفقی.
اینکه آنقدر «کلبی» مسلک حرف می زنی به خاطر مسئله مرگ است؟ یعنی فکر می کنی مرگ در نهایت همه تفاوت ها را می پوشاند؟
- بله. من فکر می کنم زندگی خیلی کوتاه است.
که بین خوب و بدش فاصله زیادی نیست...
- هر چقدر بیشتر از زندگی ام می گذرد بیشتر به این تناقض که هر چیزی را به دست بیاوریم یک چیز دیگر را از دست می دهیم، اعتقاد پیدا می کنم. به این که می گویند جوری زندگی کن که انگار هزار سال زنده ای و در عین حال جوری زندگی که که انگار یک لحظه دیگر بیشتر زنده نیستی، به نظرم درست است. فوتبالیستی را در نظر بگیرید که در زمین حاض است خودش را بکشد (همان چیزی که طرفدارها بهش می گویند غیرت) و به هر قیمتی پیروز شود باید به آن طرف سکه هم فکر کند که این فقط یک بازی است.
مثل هیچکاک که بهترین فیلم های تاریخ سینما را می سازد اما آخرش می گوید این فقط یک فیلم است. تا قضیه ای برایت خیلی جدی می شود، با خودت بگویی این خیلی ماجرای مسخره ای است و تا یک ماجرایی خیلی برایت مسخره می شود بگویی این موضوع خیلی جدی است! درست مثل جمله آندره مالرو که می گوید: «هیچ چیز بی ارزش تر از زندگی نیست و هیچ چیز به ارزش زندگی نیست.» رشته من شیمی بود. ما در آنجا می خواندیم که در هر اوربیتال دوتا الکترون است که در دو جهت مخالف هم می چرخند. دور و بر ما پر است از این چرخش های متضاد.
گراهام گرین هم یک نظریه اوربیتالی دارد: می گوید زندگی خیلی بی ارزش است. اینقدر بی ارزش است که ارزش ندارد آدم خودش را برایش بفروشد.
- در همه مسائل همینطور است. من فکر می کنم در تمام مسائل زندگی آدم باید همه تلاشش را بکند ولی در نهایت از اینکه نتیجه ای عاید نشود حرص نخورد.
از کی به این نتیجه رسیدی؟
- تحت تاثیر همه چیزهایی که در زندگی ام دیدم. در زندگی ام دیده ام که همه چیز دائما در حال تغییر است. چیزهایی که برایت جدی می شد، یک دفعه می دیدی بعدا نگاه دیگری به آن داری. آن چیزهایی که برایت مطلق بود بعدا می دیدی یک شکل دیگری هم دارد. آدم می بیند یک زاویه دیگری هم بوده که از آن نگاه نکرده است. در کتاب «مرگ در آند» ماریو بارگاس یوسا، دوتا سرباز می آیند تا دشمن بیاید و می دانند که احتمالا کشته می شوند.
یکی شان 55 سال دارد و دیگری 20 ساله است. 20 ساله تند تند خاطره تعریف می کند. یک جاش جوان 20 ساله می گوید حالا من می خواهم یکی چیزی برایت تعریف کنم که شاخ دربیاوری. 55 ساله می گوید تعریف کن ولی واقعا انتظار شاخ در آوردن تو این سن از من نداشته باش. من اینقدر چیزهای مختلف و متضاد تا این سن دیده ام که حالا فقط حرف ها را گوش می کنم و حال می کنم. من هم مثل همان شخصیت کتابم. کتاب هایی که خواندم و فیلم هایی که دیدم. آدم هایی که دوست داشتم و مردند.
آدم هایی که دوست داشتم و بعدها دیگر دوست نداشت. آدم هایی که دوست نداشتم و بعدها دیدم چه آدم های شریف ودوست داشتنی هستند. ارتباطاتی که قطع شد. ارتباطاتی که بعدا شکل گرفت. سیستم مولکول ها و اتم ها و پ یوندها و گسست ها به من یاد داد که زندگی چقدر تابع قوانین فیزیک و شیمی و ریاضی است. رفتارها و کنش های اجتعماعی مان به شدت عین آن اتفاقاتی است که برای الکترون ها و پروتون ها و اتم ها رخ می دهد. اتحادها و فصول مشترک ریاضی، خود زندگی ماست... همه اینها باعث شده که خیلی زندگی را دوست داشته باشم. راضی ام خیلی خوشحالم و از ته دل می خواهم دیرتر بمیرم. خیلی دلم می خواهد بیشتر با بقیه آشنا شوم.
ترویج خودروی برقی در منطقه شین جیانگ |
وزیر نفت ایران از صادرات بیش از ٢ میلیون بشکه نفت در روز خبر داد |
چین همچنان عمدهترین نیروی محرکه رشد اقتصادی در جهان است |
تاکید یک مقام چینی بر تسریع اجرای طرح یک کمربند- یک جاده |
سخنرانی وزیر خارجه چین در مرکز مطالعات راهبردی و بین المللی آمریکا |
اجرای سیاست جدید شهر پکن برای کنترل آلودگی هوا |
تاکید مقام چین بر هماهنگی گروه 20 در سیاست گذاری اقتصادی |
پیشنهاد صندوق بین المللی پول درباره مقابله با کمبود درآمد نفتی کشورهای خلیج فارس |
از کارخانه جهانی به بازار بین المللی |
تقویت همکاری چین و ایران در چارچوب طرح یک کمربند یک جاده |
بیشتر>> |
© China Radio International.CRI. All Rights Reserved. 16A Shijingshan Road, Beijing, China. 100040 |