عروس و داماد بدون عروسی
آرش: بعضی چیزها برای من ارزش و لذت بالایی دارد. جدا از سادگی همسرم، خانواده ای که داشت برایم مهم بود. او خانواده بسیار خوب و محترمی دارد. شاید جالب باشد بگویم حتی سادگی و چادری بودن مادرش هم مرا جذب کرد.
مرجان: ما مراسم ازدواج به آن شکل نداشتیم و یک عقد ساده انجام دادیم. شاید خیلی دخترها تصویری از مراسم عروسی و لباس و... در ذهن داشته باشند اما من این شکل مراسم را دوست نداشتم؛ یعنی خوشم نمی آمد لباس عروس بپوشم، یک جشنی باشد و من گوشه ای مانند یک عروسک بنشینم و نگاه کنم. خانواده ام هر کار کردند زیر بار نرفتم و بالاخره با یک عقد ساده همه چیز تمام شد.
نمایش یا پنهان کردن عشق
آرش: شخصا در مساله عشق آدم بی سوادی هستم. آن معنای خاص اساطیری را که از عشق می گویند را متوجه نمی شوم. اینکه تلنگری در وجودم به شکل چراغی باشد که مسیرم را پیدا کنم حس کرده ام اما آن شعله ور بودن عشق را نفهمیده ام. تنها حس فراگیری که نسبت به همه چیز دارم یک جور بی تابی است. برای من عشق مفهوم دیگری دارد؛ مثل اینکه روی صحنه نمایش طوری بازی کنم که بازی پارتنرم دیده شود اما همسرم 180 درجه مقابل من است.
مرجان: من برعکس آرش ریتم عاشقانه ای دارم؛ یعنی اگر احساسم را درباره موضوعی بروز ندهم نمی توانم زندگی کنم و حتما باید احساساتم را عنوان کنم. آرش خجالتی است و رویش نمی شود.
منبع: نمناک
1 2 3 4 5 6 7