« ... به گزارش ایسنا، امروز با یک مورد جالب برخورد کردم. از دیشب دارد برف میآید. جسته و گریخته ولی تقریباً سنگین. توی دانشکده، «قیم تمیمی» یکی از بچهها زیر برف ایستاده بود و بلورهایش را توی دستهای بدون دستکشش یک جور عجیبی نگاه میکرد. میگفت «چقدر قشنگند، تا حالا ندیده بودم...» جمیعاً یک جوری نگاهش کردیم انگار دارد سربهسرمان میگذارد. وقتی نگاههای مشکوک ما را دید قسم خورد که در بندرعباس، شهری که از آنجا آمده دانشگاه، تا آنجایی که عمر او قد میدهد برف نیامده و خب قهری است که برف هم ندیده ... مجبور شدیم باور کنیم ... یکی از بچهها هم به تمیمی گفت «اینکه چیزی نیست . وقتی ما بچه بودیم تهرون خیلی بیشتر برف میاومد؛ جوری که تا عید توی کوچهها برف بود و همسایهها پول جمع میکردن با لودر برفها رو پاک کنن. نمیدونی صبحهای زود با چه ترس و لرزی توی خیابونای یخزده خودمون رو به مدرسه میرسوندیم. این که برف نیست...» ... امروز 22 دی ماه 1374 است...»
تهران - خیابان دولت - سالهای کمی دور!
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12