دکتر فواد ایزدی، استاد دانشگاه تهران اخیرا تفسیر درباره اوضاع کنونی منطقه هنگ کنگ چین نوشت که متن کامل آن ذر استک
در گذشته ایدهای در ایالات متحده آمریکا شکل گرفته بود مبنی بر اینکه اگر چین امکان حضور در بازار آمریکا و بازارهای جهانی را داشته باشد، این امر متقابلاً میتواند به نوع حکومت چین تاثیر گذاشته و موجب استحاله و تبدیل شدن حکومت این کشور به حکومتی گوش به فرمان آمریکا شود.
هر دو طیف سیاسی در ایالات متحده، یعنی دموکراتها و جمهوریخواهان روی این موضوع توافق نظر داشتند، اما اکنون به خصوص پس از روی کار آمدن دونالد ترامپ، این ایده چندان مقبولیتی در آمریکا ندارد. به این دلیل است که ایالات متحده معتقد است که چین سالهاست که به بازار آمریکا و بازارهای جهانی ورود کرده و همچنان سیستم حکومتی خود را نیز بدون وابستگی به غرب حفظ کرده است. حال با توجه به رشدی که چین در دهههای گذشته تجربه کرده است، این سیاست اکنون دنبال میشود که به منظور توقف رشد سریع چین، باید از ابزارهای مختلف دیگری استفاده شود. در این راستا، آمریکاییها اکنون هم در حوزه قدرت سخت، یعنی حضور نظامی در نزدیکی سواحل چین تلاش میکنند و هم در حوزه نرم فعالیتهای تبلیغاتی ضد چین و مداخله در امور داخلی این کشور را دنبال میکنند؛ که هدف تمامی این راهبردها متوقف کردن حرکت پیشرفت گسترده و چشمگیر چین در طول چند دهه گذشته است.
در نتیجه، این نظر اکنون در حال اجماع در آمریکاست و به همین دلیل است که اگر حتی ترامپ هم بر سر کار نمیآمد، این دعوای تجاری میان آمریکا و چین شکل میگرفت. هر چند از آنجا که دموکراتها در حوزه سیاست خارجی توامندی اجماعسازیشان قویتر از جمهوریخواهان است، ممکن بود به سبک دیگری به تقابل با چین بپردازند. به همین دلیل است که معتقدم در دوره بعد از ترامپ بازگشت سیاست کنونی آمریکا در قبال چین چندان محتمل نخواهد بود؛ زیرا تقابل آمریکاییها با چین موضوعی ریشهدار است و به نظر میرسد در داخل چین نیز رهبران این کشور خود را برای این تقابل بلندمدت آماده کردهاند.
از سوی دیگر، هر چند در این میان برخی کارشناسان معتقدند با توجه به نوع مراودات تجاری و نیز حجم انبوهی از اوراق قرضه آمریکایی که توسط چینیها خریداری شده، پکن بر روی اقتصاد آمریکا نفوذ دارد و آمریکاییها نیز به این واسطه مقداری با احتیاط برخورد میکنند؛ اما اگر فکر کنیم که این اهرم اقتصادی باعث میشود که آمریکا سیاست تخاصم و مقابله با چین را به کناری بگذارد، به اشتباه افتادهایم. ایالات متحده آمریکا قصد دارد وابستگی اقتصادی خود را به چین کاهش دهد، نه اینکه به یکباره تغییر سیاست بدهد. به همین دلیل است که میتوان گفت جنگ تجاری آمریکا علیه چین به این زودیها خاتمه پیدا نمیکند و ایالات متحده تلاش خواهد کرد تا جلوی تداوم رشد و پیشرفت چین را بگیرد.
با توجه به مواردی که ذکر شد، ما اکنون یک میدان تقابل و مداخله دیگر ایالات متحده با چین را در هنگکنگ شاهد هستیم. هنگکنگ از یک معضل داخلی رنج میبرد؛ اینکه دهها سال انگلیسیها در این منطقه حضور داشته و کارهای فرهنگی و تبلیغاتی زیادی را بر روی نسل جدیدی که پس از بازگشت هنگکنگ به دامن چین متولد شده، صورت دادهاند. در این راستا، نهادهای مختلفی از سوی آمریکا و کشورهای غربی در هنگکنگ سالهاست که مشغول فعالیت و شبکهسازی هستند؛ به طوریکه اکنون شاهدیم در کنگره آمریکا قانونی به تصویب میرسد که هدف آن در واقع مداخله و برخورد با چین به بهانههای حقوق بشری در هنگکنگ است.
البته تمام جمعیت هنگکنگ از منظر فکری با آمریکا و غرب همسو نیستند؛ به خصوص قشرهای مسنتر و کسانی که سابقه استعمار انگلیس را در خاطر دارند، متوجه هستند که اظهارات دردمندانه کشورهای غربی نه از روی علاقه به مردم هنگکنگ، بلکه به دلیل تقابل آنها با چین است.
فارغ از این موضوع داخلی، یک مشکل خارجی نیز وجود دارد؛ اینکه دولتهای غربی چین را رقیب خود دانسته و قصد دارند تا با بهرهگیری از فضای ایجاد شده در هنگکنگ برای نیل به اهداف خود بهرهبرداری کنند. از سوی دیگر لازم به ذکر است که هنگکنگ بخشی از چین است و اینکه کشورهای غربی و آمریکا با بیانیه و موضعگیری خواستار دخالت در امور این منطقه هستند، در واقع خلاف موازین و حقوق بینالمللی بوده و ممکن است این گونه دخالتها، توافقهای احتمالی تجاری میان واشنگتن و پکن را در آینده تحت شعاع خود قرار بدهد.