در روز اول سفر من به شهر ههفی، آخرین نقطهای بود که اتوبوس گروه در آن توقف کرد. ابتدا نمیتوانستم حدس بزنم چه چیزی در آنجا وجود دارد که در برنامه گنجانده شده، اما وقتی یک از ساقهای سبک سنتی را دیدم، پی بردم که با یک معماری شهری هدفمند مواجه هستم. در این خیابان بازارچه کوچکی وجود داشت که در آن فروشگاههای مختلفی از جمله لباسفروشی یا نانوایی محصولات خود را عرضه میکردند. اما وجود مجموعهای از آشپزخانههای غذاهای سنتی ههفی آنجا را به مکانی خاص تبدیل میکرد.
با آن که توفو بوی عجیبی دارد، اما خیابان هونگ این فرصت را در اختیار من گذاشت تا این غذای پر از ابهام را در کنار خوراکهای دیگر برای نخستینبار در زندگیام امتحان کنم. به جرات میتوانم بگویم که هیچوقت هنگام خوردن هیچ غذایی تا این اندازه هیجان و تردید نداشتم. هیجان از این جهت که خوشحال بودم بیشتر از قبل با سنت چین آشنا میشوم و تردید به این دلیل که نمیدانستم آیا آن طعمها با ذائقه و مزاجم سازگاری دارد، یا با مشکل مواجه میشوم.
در کنار دیگر اعضای گروه غذاها را یک به یک مزه میکردیم و مردم و متصدیان آشپزخانهها را میدیدیم که با کنجکاوی به تماشا ایستادهاند و منتظرند تا واکنش ما را به عنوان خارجیهایی که با فرهنگ غذایی چین آشنایی زیادی ندارند، ببینند. اما خوشبختانه از این امتحان نیز سربلند بیرون آمدیم و چند درس دیگر را در کلاس واقعی و عملی چینشناسی سپری کردیم.