|
||||||||||||||||||||||
GMT+08:00 || 2016-09-09 09:26:09 cri |
دو ماه سپتامبر و اکتبر پرازدحامترین ماههای سال از نظر تعدد و تلاقی جشنوارههای سینمایی طراز اول هستند. جشنواره فیلم تلوراید در آمریکا همزمان با جشنواره ونیز در ایتالیا شروع به کار میکند و پایان ونیز با آغاز جشنواره تورنتو در کانادا تلاقی پیدا میکند، در حالی که پایان تورنتو نوید آغاز جشنواره فیلم لندن است.
طبیعتا بعضی از فیلمهای این جشنوارهها مشترک از کار درمیآیند و مثلا فیلمهایی هستند که در هر چهار جشنواره ذکر شده شرکت کرده یا خواهند کرد.
هفتاد و سومین جشنواره ونیز در حالی آغاز شد که این دوره به دو فیلمساز تازه درگذشته، عباس کیارستمی و مایکل چیمینو تقدیم شده بود.
ده فیلم زیر، ده اثری از جشنواره ونیز هستند که بر اساس جمعبندیِ واکنشهای منتقدان و مردم فیلمهای محبوبتر بودهاند. بعضی از آنها هنوز به نمایش درنیامدهاند، اما آثاریاند که به خاطر کارگردان، مضمون و یا حواشی مربوط به تولیدشان، تماشاگران جشنواره بیصبرانه منتظر دیدنشان هستند.
داستان: عشق بین دختر جوانی که آرزوی ستاره شدن دارد با یک موزیسین جاز در لس آنجلس.
چرا باید دید: یک موزیکال چشمنواز که به سنت فیلمهای موزیکال عصر طلایی هالیوود و با احیای مد، دکور و فضای این فیلمها ساخته شده و دو ستارۀ پرکار این روزها – رایان گاسلینگ و اما استون - را در نقشهای اصلی دارد.
کارگردان فیلم که دو سال پیش با "ویپلش" – که آنهم دربارۀ موسیقی بود - تا مرز گرفتن اسکار پیش رفت، تبدیل شده به نمونهای از کارگردانان با استعداد و خوششانسی که از سینمای مستقل وارد جریان اصلی سینمای تجاری شدهاند، بدون این که تمام علایق و ایدهآلهای خود را در راه این تغییر مسیر فدا کنند.
داستان: سه مقطع از زندگی یک مرد و سرزمینش از جنگ تا ازدواج و نهایتا درآمدن به کسوت یک راهب و تعمق در زندگی گذشته است.
چرا باید دید: دو سال پیش فیلمی اپیزودیک در جشنواره ونیز به نمایش درآمد که هر اپیزودش را کارگردانی از یک ملیت متفاوت ساخته بود (از بین آنها: بهمن قبادی، آموس گیتای، میرا نایر و هکتور بابنکو) و این رماننویس آمریکای لاتین، ماریو وارگاس یوسا، بود که ترتیب ظاهر شدن فیلمها را تعیین کرد.
در آن فیلم که "کلمات و خدایان" نام داشت، کوستوریتسا داستانی از مردی در جنگ و عشق روایت میکرد. این فیلم تازه با بازی مونیکا بلوچی و خود کوستوریتسا امتداد همان داستان و بسط دادنش به فیلمی بلند است که شاید امید تازهای برای کارگردان بزرگ صرب باشد که زمانی هر فیلم تازهاش یک حادثه سینمایی تلقی میشد.
داستان: ماجرایی عشقی که بین گروهی آدمخوار در هرزآبادهای تگزاس اتفاق میافتد.
چرا باید دید: فیلم تازۀ کارگردان با استعداد ایرانی-آمریکایی که فیلم ترسناک قبلیاش، "دختری در شب تنها به خانه میرود"، به زبان فارسی در کالیفرنیا فیلمبرداری شده بود.
گلن کنی در سایت راجر ایبرت فیلم را "به طرز آشکاری نفسگیرترین فیلم ونیز" و تا این جای کار فیلم آمریکایی محبوب خودش در سال ۲۰۱۶ خوانده است.
او در ادامه فیلم را اثری با مایههای فمینیستی خوانده که کارگردانی فوقالعادهای دارد و با آثار سرجو لئونه، جیم جارموش و کوئنتین تارانتینو پهلو میزند. تلفیق کمیک و هوشمندانه فیلم از ژانرهای سینمایی مختلف که از فیلمهای ترسناک بد تا وسترنهای اسپاگتی تنوع دارد همه را راضی نکرده است و مثلا جسیکا کیانگ فیلم را "دارای عناصر مفرح و حتی خوب" خوانده، اما "بدون این که خود فیلم مفرح یا خوب باشد.
"گای لاج در مجله "ورایتی" نظر مشابهی دارد و میگوید این فیلمی است که با آن که ظاهرا خیلی شلوغتر و نکات چشمگیرتری نسبت به فیلم قبلی امیرپور دارد، اما در درون فیلم تهیتری است.
فیلم چند ستاره مهم را به عنوان بازیگران اصلیاش دارد، از جمله کیانو ریوز و جیم کری که به خاطر گریمش به سختی در فیلم قابل تشخیص است.
داستان: مستندی دیگر دربارۀ گروه "نیک کیو اند بد سیدز".
چرا باید دید: یک فیلم سیاه و سفید سه بعدی، برای این که به گفتۀ جسیکا کیانگ، این دقیقا فضا و فرم عزادار بودن است. در واقع کیانگ دارد به واقعه دردناکی اشاره میکند که چندی پیش زندگی خواننده راک استرالیایی مقیم بریتانیا را زیر و رو کرد: پسر نوجوان او در راه بازگشت از مدرسه در برایتون از صخره سقوط کرد و کشته شد.
حالا این فیلم، تلاش نیک کِیو است برای مرهم گذاشتن روی زخم و کنار آمدن با درد مرگ پسرش. ساخته شده توسط کارگردانی که فیلمهایی مثل "کشته شدن جسی جیمز" را در کارنامه دارد، یکبار دیگر با احساس قطعیت را رها کرده و فیلمی است دربارۀ فیلمی در حال ساخته شدن است، درست همانطور که نیک کیو و گروهش دارند روی آلبوم تازهای کار میکنند.
به عبارتی همه چیز در حال شکل گرفتن و دگرگون شدن است. بیشتر نقدها تا به حال مثبت بودهاند و فیلم نوید اثر موفق تازهای را دربارۀ این خواننده بعد از فیلم خوب "بیست هزار روز روی زمین" میدهد.
داستان: همان طور که از عنوان برمیآید فیلم دربارۀ مشهورترین جکی تاریخ آمریکا، ژاکلین کندی است و چهار روز از زندگی او بعد از واقعه ترور همسرش جان اف کندی را نشان میدهد.
چرا باید دید: فیلم را کارگردان برجسته شیلیایی که با فیلمهای مثل "نه" و "کلوب" به عنوان یکی از بااستعدادترین سینماگران آمریکای جنوبی خودش را معرفی کرد کارگردانی کرده است و در آن ناتالی پورتمن نقش همسر رئیس جمهور مقتول آمریکا را بازی میکند. دارن آرونفسکی، کارگردان سرشناس هالیوودی، تهیهکننده فیلم است.
داستان: یک سرباز جوان فرانسوی درست بعد از خاتمه جنگ جهانی اول به آلمان میرود تا با خانواده و نامزد سربازی آلمانی که در جنگ کشته شده و ظاهرا از قبل جنگ در پاریس میشناخته دیدار کند.
چرا باید دید: فیلم در واقع بازسازی فیلمی کلاسیک به نام "لالایی قطع شده" ساختۀ ارنست لوبیچ است و دومین فیلم این فهرست ده تایی است که به شکل سیاه و سفید ساخته شده است.
جاناتان رامنی در "اسکرین" ضمن ستایش آن میگوید "این درام به شکل دور از انتظاری جدی، یک تغییر مسیر آشکار برای فیلمسازی است که علاقهاش به شیطنت [و کمدی] معمولا ویژگی اصلی فیلمهایش تا این جای کار بوده است." رامنی همچنین آن را "یکی از سرراستترین کارهای اوزون تا امروز" خوانده است.
داستان: صاحب یک گالری هنری تصور میکند رمان خشن و ترسناکی که شوهر سابقش نوشته، در واقع روایتی سمبولیک است از انتقامی که میخواهد از او بگیرد و در آن نوعی تهدید پنهان به زبان رمزی وجود دارد.
چرا باید دید: فیلم بر اساس رمان "تونی و سوزان" نوشتۀ آستین رایت و با شرکت جیک گیلنهال و ایمی آدامز ساخته شده است.
دیوید رونی در "هالیوود ریپورتر" آن را مثل برخورد سینمای آلفرد هیچکاک با سینمای دیوید لینچ خوانده است: "فیلم با اعتماد به نفس سه جریان روایی را همزمان دنبال میکند که هم مربوط به اکنون میشوند، هم گذشته و هم یک بیراهه خیالی در داستان که به عنوان انتقاد تندی از زندگی واقعی عمل می کند."
منتقدان متعددی فیلم را نفسگیر و دارای سکانسهایی درخشان خواندهاند.
داستان: مستندی از سوریه و دربارۀ موقعیت تراژیک این کشور که از نظر سیر تاریخی از دوره بهار عربی و اعتراضهای خیابانی در سوریه شروع میشود و به مرور به کابوس جنگ داخلی و ویرانی فراگیر سوریه امروز میرسد.
چرا باید دید: فیلم با آن که در یکی از بخشهای فرعی ونیز نمایش داده شده نظرها را جلب کرده است و نگاه از درون یک کارگردانی سوری (عبیده زیتون) به فیلم اصالتی خاص داده است، تا جایی که جِی وایزبرگ در "ورایتی" دیدن فیلم را برای تماشاگران "ضروری" خوانده است.
داستان: تولد ستارهها و کهکشانها و "انفجار بزرگ" و آغاز اشکال مختلف حیات در سطح زمین، شامل تولد دایناسورها و سپس آدم.
چرا باید دید: ساخت این مستند چهار دهه زمان برده است و میشود حدس زد آن بخشهایی از فیلم مشهور مالیک، "درخت زندگی"، که به تاریخ آفرینش اشاره داشت در قالب فیلمی بلند ادامه پیدا کرده است.
فیلم در دو نسخه متفاوت تدوین شده است. یکی نسخه آیماکس که برای سینماهای مخصوص آیماکس و با بالاترین کیفیت تصویری ممکن ساخته شده و طولش چهل دقیقه است و آن را برد پیت روایت میکند. نسخه بلند فیلم به نود دقیقه میرسد، گفتار متناش را کیت بلانشت گفته و قرار است در سینماهای عادی نمایش داده شود.
داستان: سرگذشت واقعی سربازی به نام دزموند داس که در نبرد اکیناوا در جنگ جهانی دوم شرکت داشت و در طول عملیات به خاطر اعتقادات مذهبیِ ضدخشونتش از تفنگ دست گرفتن سر باز زد، اما شجاعتش را با نجات هفتاد و پنج سرباز در زیر آتش و گلوله ثابت کرد و اولین سرباز صلحطلبی شد که مدال افتخار از رئیس جمهور دریافت کرد.
چرا باید دید: ده سال از ساخته شده آخرین فیلم گیبسون میگذرد. در حالی که تمام آثار مشهور او از "شجاعدل" تا "آپوکالیپتو" همواره به خاطر استفاده افراطی از نمایش خشونت مورد انتقاد قرار گرفتهاند دیدن فیلمی ضدخشونت از گیبسون که به شکلی متناقض عاری از صحنههای خون و مرگ فیلمهای دیگرش نیست، هم جالب است و هم بهانهای برای دانستن دربارۀ فیلمی که تا به حال یکی محبوبترین فیلمهای ونیز (بخش خارج از مسابقه) بوده و شانسی اسکاری خوانده شده است.
رسانه ها |
برگزیده ها |
خبرهای تصویری |
بشنوید |
ببینید |
© China Radio International.CRI. All Rights Reserved. 16A Shijingshan Road, Beijing, China. 100040 |