|
||||||||||||||||||||||
GMT+08:00 || 2015-11-27 11:36:43 cri |
وقتی در راه معبد آسمانی بودیم، خودم را برای وارد شدن به فضایی مذهبی آماده کرده بودم.
اما نخستین چیزی که دیدم، محوطهای مانند پارک بود. در آنجا گروههای مختلف مشغول بازی و ورزش بودند. بقیه اعضای گروه هم مانند من کنجکاو شدند و به تماشا ایستادیم.
ابتدا چند زن و مرد را دیدیم که با یک شیء پردار شبیه توپ بدمینتون بازی میکردند. جلوتر که رفتیم، جذابیت آن برایمان بیشتر شد. بازیکنان به شکل دایره ایستاده بودند و هر یک به نوبت با رو یا پشت پا به توپ پردار ضربه میزدند و آن را به دیگری پاس میدادند. چند نفر از اعضای گروه تصمیم گرفتند که وارد بازی شوند و آن را امتحان کنند.
از پاس دادن توپ پردار خوشم آمد و همانجا از یک دستفروش یکی خریدم تا با خودم به تهران ببرم. هرچند نگهداری از آن دشوار بود زیرا پرها نباید خم میشد یا میشکست، اما داخل کولهپشتی دوربینم جای امنی برایش فراهم کردم.
وقتی دوباره به سمت معبد آسمانی حرکت کردیم، در ادامه مسیر افراد مسنی را دیدیم که هر یک به روشی هنر و مهارت ورزشی خود را به نمایش عموم گذاشته بودند. تعجب کردم که نه کسی پولی میداد و نه کسی پولی میخواست. آنها بازنشسته بودند و در عوض نشستن در خانه، به آن پارک آمده بودند تا در کنار مردم باشند و اثبات کنند که هنوز تواناییهای زیادی دارند. از این روش فکری شگفتزده شدم و دلم نمیخواست آنجا را ترک کنم.
بیشتر چیزهایی که از معماری چینی در اینترنت دیده بودم را توانستم در معبد آسمانی از نزدیک تجربه و لمس کنم. هرچند بازدیدکنندگان نمیتوانستند داخل معابد بروند، اما با نگاه کردن به آن نیز انرژی بنا را احساس میکردم.
هرچند وقوع زمینلرزهها آسیبهایی را به بناهای تاریخی رسانده، اما چین تلاش و هزینه بسیاری را به کار گرفته تا از آثار معماری خود محافظت کند. با نگاه کردن به داخل معابد میتوان پی برد که روح بنا حفظ شده است.
یکی از اتفاقاتی که باعث شد تا نخستین حضورم در معبد آسمانی را هرگز از یاد نبرم، برخورد با قومیتها و نژادهای مختلف چینی بود که در حال بازدید از آنجا بودند. به همین دلیل یک فرصت عالی فراهم شد آنها عکس سلفی بگیرم. هرچند در اثر یک اتفاقی نادر همه عکسهای آن روز از حافظه دوربینم پاک شد، اما چهرههایی که دیدم را میتوانم در ذهنم مرور کنم.
آن روز قرار بود به بازار شیو شوی برویم. چند سال قبل وقتی در کوالالامپور به بازار چینیها رفتم، در آنجا اجناس و کالاهای هیجانانگیزی دیدم و یک اسپری اشکآور با لوگوی پلیس چین را هم خریدم. اما ذهنیتی که از یک بازار چینی داشتم، با حقیقت متفاوت بود. وقتی به مقصد رسیدیم، متوجه شدم که بازار شیو شوی یک مرکز خرید بزرگ است و قرار نیست در بازار سنتی و شلوغ قدم بزنم.
طبقههای پایین ساختمان، بورس کیف و کفش و لباس بود و به آن علاقهای نداشتم، پس با پلهبرقی بالا رفتم تا این که به فروشگاههای متنوعی رسیدم. از آنجایی که میدانستم بازار شیو شوی محل مورد علاقه گردشگران خارجی است و قیمتهای اجناس را چند برابر بیشتر به مشتری میگویند، تلاش کردم تا با چانهزنی تخفیف بگیرم. ابتدا دشوار بود، اما کمی بعد با تمرین و آزمون و خطا موفق شدم تا همه چیز را ارزانتر بخرم.
پس از دو ساعت گشتوگذار در شیو شوی برای دوستانم سوغات تهیه کردم، اما هیچ چیزی برای خودم نخریدم. چیزهایی که خودم دوست داشتم، نسبتا گران بودند و دلم نمیخواست در این سفر ولخرجی کنم.
هدف من این بود که در چین نیز مانند دیگر سفرهای خارجی، پول زیاد همراه داشته باشم تا اگر در یک موقعیت اورژانسی قرار گرفتم، با مشکل مالی مواجه نشوم. برای همین اینطور فکر نمیکردم که باید همه پولهایم را خرج کنم و سپس به خانه بازگردم.
میدانستم اگر کاسکت خلبانی هلیکوپتر یا Action figure که از آن خوشم آمده بود را بخرم، بعدا پشیمان میشوم که چرا این کار را کردم. هرچند مطمئن بودم وقتی به ایران بازگردم، آن هنگام پشیمان میشوم که چرا نخریدم و همینطور هم شد.
رسانه ها |
برگزیده ها |
خبرهای تصویری |
بشنوید |
ببینید |
© China Radio International.CRI. All Rights Reserved. 16A Shijingshan Road, Beijing, China. 100040 |