احسان علیخانی
بنابراین من مخاطب با شنیدن این داستان، گریه ام نمی گیرد. بلکه بیشتر به جنبه هشدار دهنده و عبرت آموز آن فکر می کنم.
حرف من این است که محتوای برنامه ماه عسل از جاده قصه می گذرد اما این که چه موضوعی و چه روندی برای این گفت وگو انتخاب شود، می تواند مختلف باشد. بنابراین می توان به یک آسیب اجتماعی هم پرداخت. البته نه با این شیوه که یک پزشک یا کارشناس به برنامه بیاید و درباره آن صحبت کند. برنامه ما متعلق به مردم است.
اگرچه کارشناسانی که اظهارنظر می کنند، به برنامه کمک می کنند اما آن ها در قاب برنامه هیچ جایی ندارند. البته ناگفته نماند بعضی از آن ها به گونه ای اظهار نظر می کنند که شاید جایی در ماه عسل پیدا کنند. مثلا جامعه شناسی هست که به من زنگ زده تا تنها چند دقیقه در برنامه حاضر شود اما من مخالفت کرده و گفته ام که این برنامه متعلق به مردم است و آن ها هستند باید روی صندلی های ماه عسل بنشینند.
حالا این فرد می رود و نقد منفی و مغرضانه درباره ماه عسل می نویسد. من با همه احترامی که برای او و امثال او قائلم، حاضرم در تیم فکری از نظراتشان استفاده کنم اما ماه عسل یک برنامه کارشناس محور نیست و این بخش در آن جایی ندارد. این برنامه قصه محور است و خود مردم تعیین کننده بخش های مختلف آن هستند.
روندی که ماه عسل در دهه گذشته طی کرده تا به یک برنامه پرمخاطب تبدیل شود، انگار چالش ها و حاشیه هایی را هم به دنبال داشته است.
من اصلا نگران حاشیه های این برنامه نیستم و همان طور که در برنامه هم گفتم، خدارا شکر می کنم که ماه عسل مردم را به فکر کردن وادار می کند. حالا بعضی از آن ها در مدح برنامه می نویسند و عده ای دیگر هم آن را نقد می کنند. این که ماه عسل این همه بیننده دارد و مردم را به تامل وا می دارد، فوق العاده است. در حالی که برنامه ها و سریال های بسیاری در تلویزیون ساخته می شوند اما این قدر بازتاب ندارند.
1 2 3 4