یاد 8 سال دفاع مقدس می افتم ک چقدر بچه ها و نوزادانی بودند که پدران شان را در آن ایام از دست دادند و جالب است که آن زمان از اینور و آنور می شنیدم که مثلا این بچه ها با سهمیه وارد دانشگاه شده اند و یا این که مثلا به فلان خانواده شهید، یخچال و وسایل دیگر داده اند و آن زمان تحت تاثیر صحبت های مردم من هم گاهی با آنها همسو می شدم، ولی بعد از مدتی وقتی عمیق تر به این موضوع نگاه کردم، دیدم آن پدرها کسانی بودند که جان شان را در کف دست گرفتند و نه تنها برای زن بچه خودشان، بلکه برای دفاع از تمام زن ها و بچه های این مرز و بوم، برای دفاع از اعتقادات پاک شان و برای دفاع از عزت و هموطنان خود شیهد شدند و حالا اگر هزاران سهمیه و وسیله زندگی به خانواده های آنها بدهیم، به هیچ وجه جای آن پدران عزیز را پر نخواهدکرد.
دوقلوهای مجید صالحی
اعترافات صادقانه من
مجید صالحی هیچ وقت پیش از این که بچه هایم بدنیا بیایند راجع به پدرشدن فکر نکرده بودم باید صادقانه اعتراف کنم که الان مدت کوتاهی است که پدربودن را لمس، درک و باور کرده ام. من حتی تا یکی دو ماه پیش گاهی اسم پسرم را اشتباه می گفتم. به دلیل این که با دوست خوبم امیر جعفری رفت و آمد زیادی دارم و فرزند او (آئین) را خیلی دوست دارم و در تمام این سال ها به اسم او عادت کرده بودم. گاهی آروین رابه اشتباه آئین صدا می زدم و همسرم هم با لحنی خشن می گفت: «آروووووین...» جالب است که حتی گاهی پسرم را به اسم باجناقم صدا می زدم! از آن بدتر این که یکی دوبار به بچه هایم می گفتم «عمو جان بیا...» اصلا یادم می رفت که این ها فرزندان خودم هستند!!
حس پدر بودن
مجید صالحی: این که بگویم پدربودن برای من چه حسی دارد باید بگویم که حس مسئولیت دارد، آن هم مسئولیتی سنگین. من تازه متوجه شدم که پدرها و مقام پدر در طول تاریخ چقدر مظلوم واقع شده و پدر چقدر جایگاه عزز و عجیبی داشته و دارد. من در این حس پدرشدن همیشه به یاد دوران کودکی خودم می افتم. درست زمانی که حدود 11 سال سن داشتم و پدرم را از دست دادم، ولی در آن زمان هرگز مسئولیتی که یک پدر در قبال خانواده اش داشت را درک نمی کردم، اما حالا متوجه می شوم که این حس و مسئولیت چقدر عجیب و سنگین است.
1 2 3 4 5 6 7