داشتم فکر میکردم اکثر ما دخترها هیچ وقت آنطور که باید، خودمان را دوست نداشتیم.منظور از دوست داشتن هم بیشتر ظاهرمان است.شاید جلوی دیگران به روی خودمان نیاوریم اما ته ته دلمان همیشه چیزی توی ظاهرمان پیدا می کنیم که ازش ایراد بگیریم. اصلا مگر میشود یک دختر برود جلوی آینه و همه جوره از خودش راضی باشد؟ همیشه یک عیب پیدا میشود: یا موهای فرفری، یا بینی بزرگ، یا پوست تیره، یا افزایش سایز دورکمر و خیلی چیزهای دیگر.
خلاصه اش این است که ما دخترها هیچ وقت در این بحث بخصوص راضی نمی شویم.درصورتی که شاید فراموش کرده ایم زیبایی چیز مشخصی نیست. زیبایی یک چیز نسبی است. یک حس است. و هرکس معیار های خودش را دارد. ما فراموش کرده ایم که به جای اینکه روزی ده بار برویم جلوی آینه بایستیم و جوش های صورتمان را بشماریم و هی از خودمان ایراد بگیریم، کمی خودمان را دوست داشته باشیم و خدارا شکر کنیم. و انقدر همه ی عکس هایمان را پاک نکنیم و پشتش این جمله را نگوییم" اینجا خیلی زشت شدم"
راستش همه ی اینها تقصیر ما نیست. تقصیر جامعه هم میتواند باشد. توی جامعه ای که دخترها باید حتما قشنگ باشند. توی جامعه ای که وقتی داماد از عروس قشنگ تر باشد این را میشنویم :" پسره خیلی سر تره!" یکی نیست بگوید تو از کجا می دانی سر تر است؟ مگر بهتر بودن به قیافه است؟
توی جامعه ای که اگر یک دختر با زیبایی متوسط با یک پسرخوب ازدواج کند،این را می شنویم: " چرا همیشه زشت ها شانس دارند؟!"
چقدر ما خوب و باشعوریم واقعا! در جامعه ای که همه ادعای روشنفکری و فرهیختگی دارند بعد تمام دغدغه شان زیبایی است. یک روز اگر آرایش نداشته باشند از خانه بیرون نمی روند و توجیه شان هم این است: "دختر باید به خودش