|
||||||||||||||||||||||
GMT+08:00 || 2015-05-05 18:35:03 cri |
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، پیکو لیر در نقدی که در سایت هافینگتون پست نوشته از مذاکرهکنندگان هستهای خواسته برای رسیدن به درک درستی از ایرانیان سراغ فیلمهای اصغر فرهادی بروند. او به این بهانه به شکل شخصیتپردازیها و موقعیت شخصیتها در فیلمهای این کارگردان به خصوصی دو فیلم «گذشته» و «جدایی نادر از سیمین» نگاهی انداخته است.
نوشته لیر درباره مذاکره با ایران و فیلمهای اصغر فرهادی به این شرح است:
تمام آن چیزی را که فکر میکنیم، میدانیم، نادرست است؛ هر موقعیتی و هر انسانی که گمان می کنیم می شناسیم بسیار پیچیدهتر از آن است که بتوانیم به سادگی ارزیابیاش کنیم.
این فیلمها دستورالعملی برای اعتمادبهنفس بخشیدن به تماشاگر نیستند و بر خلاف سنت سرگرمی سازی اند که در آن با یک پایان قطعی هالیوودی، نیاز داریم که قهرمانها و آدمهای شرور به ط.ور مشخص از هم متمایز شوند. این بکی از آن فاکتورهایی است که فیلمهای اصغر فرهادی به خصوص دو اثر آخر او "جدایی" و "گذشته" را بسیار پیچیده ساخته است، و باعث شده راهنمای بسیار ارزشمندی باشد برای کسانی که با سرزمین مادری او،ایران ، سروکار دارند. این روزها فیلم دیگر فرهادی «درباره الی» هم در آمریکا عرضه شده است.(«درباره الی» در سال 2009 در ایران به نمایش در آمده بود)
در شروع به نظر می رسد که در فیلمهای فرهادی با یک پلات فیلمنامه تیپیکال رو به رو هستیم ، بسیار کلاسیک. خانواده ای شامل پدر ،مادر ،فرزندا ن و مسایل جهانشمولی چون رابطه والدین با سالمندان ، بر هم خوردن رابطه ها و جدایی ها ا ما فرهادی به شکل مداوم شما را 130 دقیقه روی لبه صندلی یک نفر دیگر می نشاند و از شما دعوت می کند که خود را جای او بگذ ارید و فردی را برای شما به نمایش میگذارد که با مشکلات و راه حلهای موقت کلنجار میرود، بیآنکه به قضاوتی مطمئن و یا راه حلی قطعی و همیشگی دست یابد.
برای مثال در آغاز فیلم «گذشته» زن جوان جذابی را با دست باندپیچی شده نشان میدهد که در فرودگاه پاریس منتظر رسیدن یک مرد است. لبخندها ی او انگار نشان از ان دارد که مشتاقانه در انتظار استقبال گرم از مرد یست که مدتی از او دور بوده اما اینگونه نیست فقط اندکی بعد از لب زدنها و لب خوانی هائ ان دو از پشت شیشهای قطور، شیشهای که ان دو را جدا کرده ،این حقیقت را عیان می کند که هیچیک صدای دیگری را به درستی نمی شنود و همان لحظه در مییابیم ایندو، عشاقی نیستند که مدت زمانی طولانی از هم جدا افتاده اند. مرد بازگشته تا اوراق طلاق را امضا کند، اما باز نه مرد، نه زن، هیچکدام مطمئن نیستند که این جدایی را از ته دل میخواهند یا نه؟، او ثابت میکند بیش وپیش از اعتماد به هر ژست صمیمانه ای باید شفاف و آشکار بود.
هنگامی که زن به سمت شهر میراند و با عشق قدیمی خود درباره موضوعات آشنا و معمول بین یک زوج گفتگو میکند (با نشانههایی از خشم ناشی از زخمی التیام نیافته در این گفتگو) درمییابیم هر چند به استقبال این مرد به فرودگاه رفته، اما اشتیاقی به میزبانی از او ندارد. این در حالیست که مرد هم برنامهای برای ماندن در جای دیگری غیر از خانه زن ندارد، او جای دیگری جز همان خانهای که زن با دخترانش در آن زندگی میکنند، سراغ ندارد اگرچه هر دو چیز دیگری به زبان می اورند.
ما تنها 5 دقیقه از فیلم را دیدهایم، اما میدانیم همه چیز ناپایدار است و گذرا و با هر جملهای که میشنویم تغییر ی در پیش است. همانطور که شخصیت زن فیلم، ماری را، با حرکاتی عاشقانه و لبخند های معنادار میبینیم که سعی دارد احمد را به خود جلب کند، تلاش میکنیم احمد را هم که سخت محافظهکارانه با او صمیمی است،درک کنیم (شاید احمد هم به نوبه خود از ماری آسیب دیده است)، به نظرمان میرسد هر یک همزمان که گامی به جلو برمیدارد به عقب هم پا پس میکشد. اگر چه باهر دیالوگ داستان حرکتی رو به جلو دارد اما نه تنها اطلاعاتی را که از ابتدای فیلم دریافت کرده ایم مورد دستخوش قرار می دهد بلکه تما م نتیجه گیری هایی را که از دیالوگهای قبلی به دست اورده ایم پاک می کند . بنابراین ما به لایه های عمیق تری از موضوع سوق داده می شویم. اینکه هر فرضی چقدر می تواند ناپایدار باشد و ما تا چه حد نمی توانیم و نباید از قضاوتهایمان مطمئن باشیم.این بخشی بسیار ویژه و همراه با هیجانی غریب در فیلم های فرهادی است، که پیوسته جلو میروند اما در عین حال حرکتی دایرهوار دارند. درست مانند نقشهای پیچیده یک فرش ایرانی در یک مسجد که لبریز است از انرژی آتشین و در عین حال سرشار از آرامش .
تک تک جزئیات و دیالوگها سایه عدم اطمینانی را، بازتاب میدهند و عمیقتر میکنند. هنگامی که زن از پارکینگ فرودگاه بیرون میآید، ناگهان و به شدت ترمز کرده و تصادف میکند، شوهر سابقش لب به نصیحت میگشاید که چگونه باید رانندگی کرد، اما در عین حال، خودش را موظف میبیند که به خاطر دست آسیب دیده زن به جای او دنده را تعویض کند. در ادامه پس از اینکه زن ماشین را رها میکند تا دخترش را از مدرسه بیاورد، حضور افسر ترافیک باعث میشود مرد پشت رل بنشیند.گویی هر کدام از دو نفر برای نشستن پشت فرمان این زندگی با هم رقابت میکنند، اما هیچیک نمیداند آیا دیگری میخواهد سریعتر حرکت کند یا ترمز را فشار دهد.
به همین دلیل است که من آرزو میکنم که هر سیاستمدار و قانون گذاری که سعی میکند با ایران کار و یا مذاکره کند، از فیلمهای فرهادی درس بگیرد و ببیند که چگونه هر گام جدید می تواند باعث پیچیدگی بیشتر شود. کدام حرکت زیرکانه و کدام صادقانه است؟کجا سیاست دورویی به پایان میرسد و صداقت حقیقی آغاز میشود، دانستن اینها برای هر کسی (حتی کسانیکه خودشان حرکات و گامها را طراحی و هماهنگ میکنند) مشکل است.
پس از 27 سال زندگی در ژاپن، برای مدت زمانی طولانی اعتقاد داشتم که درک هیچ کشوری به اندازه درک ژاپن سخت نیست. ژاپنیها به اینکه از دیگران دوری میکنند، معروفند، آنها زیاد صحبت نمیکنند و به سختی حالتی از احساسشان را در چهره نشان می دهند.اما پس از اینکه به ایران رفتم، در مقایسه با ایرانیها، ژاپنیها کمتر پیچیده به نظر میرسیدند. در اصفهان مردم پیوسته حرف میزدند، چهره هایشان حالت داشت، شعرهای زیبا و مثالهای درخشان ادبی بهکار میبردند، در عین حال هر چه بیشتر میگفتند،من کمتر می توانستم بگویم که در چه موضعی ایستاده اند. هر جمله ساده ای میتوانست حاصل یک استراتژی باشد یا یک جمله راهبردی کاملا صادقانه. این مرا یاد موضوعی در فیلم گذشته می انداخت که چطور بیشتر جمله های فیلم با این کلام شروع می شد : «تو فکر میکنی ......؟»
همه اینها باعث شده که ایران هیچ گاه کشور آسانی برای شناخت چه توسط همسایگانش و چه دشمنانش نباشد.
در یک سطح فیلم های فرهادی فارغ از مکان جغرافیایی هستند. پنجمین فیلم او «جدایی نادر از سیمین» کاملا در تهران اتفاق میافتد، اما درام داستان - مراقبت از پدر پیر، یافتن پرستاری قابل اطمینان، حضور در دادگاه برای طلاق؛ برای همه بینندهها در توکیو و لسانجلس هم قابل درک است. در «گذشته» شخصیت اصلی زن فیلم مانند یک مهاجر یست که در حومه پاریس بزرگ شده، شوهر سابقش از تهران بازگشته و دوست پسر جدیدش اهل شمال آفریقاست، و پدر دخترانش یک مرد بلژیکی است. نامها و ملیتها به سرعت رنگ میبازند و ما سریعاً خود را در موقعیت اشفته این هم خانهها مییابیم ، جاییکه بچهها نمی دانند در کدام تخت بخوابند وتنها به دنبال آرام گرفتن در این سایه این حقیقتند که نسبتی با هم دیگر ندارند. فرهادی با چیدن این موقعیت ها بیآنکه به چشم بیاید بسیاری از ساده انگاری ها و قضاوت های مارا درباره ی شرق و غرب به چالش می کشد.تمام کد ها و قضاوت هایی که درباره ی ایران انقلابی و غرب لیبرال وجود دارد را متزلزل می کند.
درعین حال هر چند «گذشته» در فرانسه و در حومه پاریس فیلمبرداری شده است. از یک طرف کارگردان به ما یادآوری می کند تا چه اندازه این گونه داستانها جهانشمول هستند، در طرف دیگر او از احساسی سخن میگوید که ریشه در فرهنگ دوری دارد که بر مبنای ایهام رشد کرده است. بیرون و درون گاهی کاملا متضاد هستند. نیتها هیچگاه آن چیزی نیستند که به نظر میرسند. و در حالی که نقابی وجود ندارد، بسیاری از نقابهای نامرئی را احساس می کنیم ، علیرغم اینکه بسیاری را هم نمیتوانیم بیان کنیم.دیوار های نو و تازه رنگ شده و هنوز خیس خانه در فیلم «گذشته»، پنهان کننده گذشته و به همین خاطرخیانت کارانه جلوه می کنند.
وقتی که چمدان احمد دیرتر از پروازش می رسد و چمدان شکسته است ما مطمئن نیستیم دقیقا برای این موضوع چه کسی را سرزنش کنیم و باز هنگامی که بچه ها در همین چمدان را به اشتیاق دیدن سوغاتی هایشان باز کرده اند ، ما و احمد را با این سوال همیشگی بدون جواب تنها می گذارند که ما چقدر وظیفه داریم دیگران را بر اساس اصول و مرام خود آموزش دهیم و ادب کنیم . دیگرانی که در اینجا بچه های احمد نیستند و فرزندان دو مرد دیگرند.
جایی در ابتدای فیلم همان طور که بازگشت شوهر ( به زودی سابق ) به خانه ی زن را می بینیم ، در می یابیم که او مطمئن نیست به راست بپیچد یا چپ ( فراموش کرده که خانه کجاست ) . باز در صحنه های بعد بچه ها ناچارند که اتاق هایشان را باهم عوض کنند و مطمئن نیستند تخت و اتاقشان کجاست و ما را به این سمت می برند که آرام آرام دریابیم همه ی دریافت ها و نگاه هایمان در برخورد اول نا مطمئنند . «جمله ی منظورت از اینکه همه چیو می دونی چیست؟» را احمد به لوسی دختر همسرش می گوید و جایی دیگر همین دختر به احمد که نظرش را درباره ی شوهر جدید زن سابقش می گوید ، هشدار می دهد : «تو نباید با این قطعیت حرف بزنی»
فیلم با یک زوج در حال جدایی اغاز می شود و پایان آن با زوجی دیگرست که دست هم را گرفته اند. روی تختی که میتواند تخت مرگ زن باشد. آیا آنها به سوی هم بازگشتهاند یا این یک خداحافظی همیشگیست؟ پاسخ به این سوال غیرممکن است.
تمام شخصیتهای فیلم و همین طور تمام ماهایی که در حال تماشای فیلم هستیم در زندگی همواره سعی کردهایم از گذشته فرار کنیم و امروز مسائل حال حاضرمان همچنان حل نشده باقی مانده.
به لوزان برگردیم ( جایی که مذاکرات با ایران برقرار است ). من به آنچه گفتم باور دارم و شما هم به آنچه میگویم، خواهید رسید.
رسانه ها |
برگزیده ها |
خبرهای تصویری |
بشنوید |
ببینید |
© China Radio International.CRI. All Rights Reserved. 16A Shijingshan Road, Beijing, China. 100040 |