CRI Online
 

Q

GMT+08:00 || 2009-05-12 17:17:17        cri

qián

Œn. 前面;前边:

1:(اسم) جلو؛ پیش:

前头前排

در جلو  |  ردیف جلو

他坐在前排。

او در ردیف جلو نشسته است.

前边有一条河

 در جلو یک رودخانه وجود دارد.

adj. 过去的;从前的:

2: (صفت) گذشته؛ قبلی؛ پیشین:

从前以前

قبلا  |  از قبلا؛ قبلا

前几年他还是一个小孩

 او چند سال پیش یک بچه بود.

Žn. 未来的;将来:

3: (اسم) آینده:

前景前程

دورنما  |  آینده

要朝前看,不要光看现在

باید به آینده نگریست نه فقط به حال.

qián

Œadj. 上下或前后距离小

1: (صفت)  فاصله کم بین بالا و پائین یا جلو و عقب:

浅水

آب کم عمق

深浅

عمق

这条河很浅

عمق این رودخانه کم است

adj. 简明易懂:

2: (صفت ) آسان فهم، ساده:

这本字典很浅,适合刚学习汉语的人

این فرهنگ بسیار ساده و برای نوآموزان زبان چینی مناسب است.

qiáo

n.

(اسم ) پل:

大桥│天桥

پل بزرگ  |  پل عابر پیاده

立交桥上站着一个人یک نفر روی پل متقاطع ایستاده است.      .

qiē

v. 分割:

(فعل)  بریدن؛ جدا کردن:

切除 | 切肉

بریدن  |  خرد کردن گوشت

你来切菜

شما  سبزی ها را خرد کنید.

نک qiè ص 57

qiè

Œv. 相合;符合:

1: (فعل) منطبق بودن؛ موافق بودن:

切合

 منطبق بودن

你的想法有点不切实际

فکر شما با حقیقت منطبق نیست.

adj. 靠近;接近:

2: (صفت)  نزدیک:

密切亲切

نزدیک  |   صمیمی

他看起来很亲切

او خیلی مهربان به نظر می رسد.

Žadj. 紧迫:

3: (صفت)  فوری؛ مبرم:

急切迫切

مشتاق  |  بی قرار

他回家心切

 او مشتاق برگشتن به خانه است.

adv. 务必;一定要:

4: (قید) مسلما؛ حتما:

切记

همیشه در خاطر نگهداشتن

切不可大意

هرگز نباید بی دقتی و سهل انگاری کرد.

qīn

(親)

Œn. 父母;父亲或母亲:

1: (اسم) والدین؛ پدر یا مادر:

父亲母亲

پدر  |   مادر

我的父母亲都是农民

پدر و مادرم کشاورزند.

adj. 关系近;感情深:

2: (صفت)  نزدیک؛ صمیمی:

亲热亲爱

صمیمی  |  عزیز

亲近大自然

با طبیعت نزدیک شدن

Žadv. 亲自;自己的:

3: (قید) شخصی؛ خود:

亲身

شخصی

这是他的亲身经历

این تجربه شخصی او است.

n. 亲戚:

4: (اسم)  قوم و خویش:

他们两家是亲戚

خانواده آن دو قوم و خویش هستند.

qīnɡ

Œn. 蓝色或绿色

1: (اسم)  آبی یا سبزرنگ:

青草青菜

علف های سبز  |  سبزیجات

青山绿水

جاهای خوش منظره

adj. 年轻;青年:

2: (صفت) جوان؛ نوجوانان:

青年

جوانان

青年工人

کارگر جوان

qīnɡ

(輕)

Œadj. 重量小:

1: (صفت) سبک؛ کم وزن:

轻便

سبک

书包很轻

این کیف مدرسه بسیار سبک است.

adj. 程度浅;数量少:

2: (صفت) کم عمق؛ کم:

年纪轻 | 任务轻

جوان  |  ناچیز بودن وظایف

Žadj. 没有负担;轻松:

3: (صفت)  بی بار؛ سبک بار و راحت:

轻松

راحت

打完球,他觉得一身轻

پس از پایان توپ بازی احساس راحتی می کند.

v. 认为不重要;不重视:

4: (فعل) مهم نبودن؛ کم اهمیت دادن:

轻视

تحقیر کردن؛ کوچک شمردن

体育比赛中,不要轻视任何对手

در مسابقات ورزشی نباید هیچ حریفی را کوچک شمرد.

adj. 叫人小声说话

5: (صفت) با صدای آهسته حرف زدن:

声音轻一点

لطفا صدا را آهسته کنید!

qīnɡ

Œadj. 干净而透明:

1: (صفت) پاک؛ تمیز؛ شفاف:

清水

آب تمیز

河里的水很清

آب دریاچه بسیار تمیز و شفاف است.

adj. 清除;明白:

2: (صفت) از بین بردن؛ روشن:

分清

به روشنی فرق گذاشتن

鱼太多了,根本就数不清

ماهی ها بسیار زیاد است و نمی تواند آنها را شمرد.

Žv.  结清:

3: (فعل)  کاملا تسویه شده:

结清清账

کاملا تسویه شده  |  حساب کاملا تسویه شده

账结清才可离开饭店

پس از تسویه حساب کامل می شود هتل را ترک کرد.

v. 查点;清点:

4: (فعل) شمردن؛ بررسی کردن:

清点

شمردن؛ بررسی کردن

清点行李和人数

شمردن بار و چمدان ها و مسافران.

qínɡ

Œn. 对人或事物表现出来的态度:

1: (اسم) برخورد نسبت به آدم  یا چیزی:

热情爱情

شور و شوق  |  عشق

我无法用语言表达我此刻的心情

من نمی توانم  احساسات این لحظه را با واژه ها بیان کنم.

n. 样子;状况:

2: (اسم) حالت؛ وضعیت؛ اوضاع:

实情情景

وضعیت واقعی  |  صحنه

那边的情况怎么样

وضعیت آنجا چطور است؟

Žn. 道理;常情:

3: (اسم) اصول؛ عقل:

常情情理

روش معمول انسان  |  عقل و شور

他的话合情合理

حرف های او منطقی است


1 2 3
اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید