|
||
GMT+08:00 || 2013-12-19 16:57:14 cri |
نمی دانم چه حکمتی وجود دارد توی این تکه های ابر که از آسمان می بارد که ناخودآگاه همه را شاد می کند، چه حسی توی این دانه های بلوری هست که وقتی روی زمین می نشیند نه فقط بچه ها که بزرگ ترها هم از حال و هوای بزرگسالی شان فاصله می گیرند و تبدیل می شوند به یک بچه که انگار همین یک روز از دنیا باقی مانده و باید از لحظه لحظه اش لذت برد؛ بارش برف را می گویم.
توی یکی از همین روزهای معمولی که سرگرم زندگی معمولی بودم – البته با کمی تفاوت دلنشین و آن هم این که در سفر به سر می بردم – در مسیری که از شهری به شهر دیگر می رفتم از شیشه قطار بارش برف را روی زمین های اطراف دیدم، انگار دنیا را به من داده باشند؛ حتی با وجود این که نمی توانستم آن لذت بارش برف را لمس کنم و سرمای دوست داشتنی ش به تنم بنشیند اما باز هم غرق در هیجان های خودم بودم.
یادم آمد بچه که بودیم برف خیلی بیشتر از این حرف ها می بارید در منطقه ای که ما زندگی می کردیم گاهی برف آن قدر روی زمین می نشست که فردا صبح موقع رفتن به مدرسه تا بالای زانو باید در برف راه می رفتیم؛ سخت بود اما در دنیای بچگی یاد گرفته بودیم فقط از این نعمت لذت ببریم، به خصوص که اگر لذت قدم گذاشتن روی برفی باشد که هنوز هیچ کس پیش از تو پا روی آن نگذاشته باشد.
اینجا در پکن اگرچه برف زیاد نمی بارد و حتی اگر ببارد آن قدری نیست که روی زمین بنشیند اما باز هم بارش برف، نه فقط به من که به همه مردم انرژی دوباره می دهد، منتظر از راه رسیدن این سرمای دوست داشتنی بارش برف می مانم...
© China Radio International.CRI. All Rights Reserved. 16A Shijingshan Road, Beijing, China. 100040 |