یکی از عادت هایی که از وقتی اینجا آمده ام کنار گذاشته ام و کلا فراموش کرده امش، پیاده روی های طولانی مدته، ایران که بودم یکی از بزرگترین تفریح های زندگی م پیاده روی های طولانی مدت بود، هیچ وقت یادم نمی رود که دوستانم همیشه از من شاکی بودند که بس است دیگر! ماشین سوار شویم! اینجا ایستگاه مترو دارد، برویم مترو! اتوبوس آمد برویم سوار اتوبوس شویم، اما من همیشه ساز مخالف بودم...
پیاده روی های طولانی مدت در اوج تنهایی و ناراحتی خیلی کمکم می کرد، احساس خوبی بهم دست می داد، دوست داشتم ساعت ها و ساعت ها راه بروم و حتی یک کلمه هم حرف نزنم، بیشتر وقت ها موقع پیاده روی گوشی موبایلم را روی حالت سکوت می گذاشتم که زنگ نخورد و افکارم را پاره نکند، وقتی پیاده روی می کردم برای یک هفته احساس خوبی داشتم، همیشه سعی می کردم که هفته ای دو یا سه بار پیاده روی های خوب داشته باشم، برای همین هم همیشه در مسیر برگشت به خانه از محل کارم که تقاطع کردستان شهید گمنام بود تا پل آزمایش را پیاده می رفتم و اگه قرار بود آن را طولانی مدت کنم تا تقاطع شهرک ژاندارمری و خیابان اشرفی اصفهانی این مسیر را ادامه می دادم... وا ا ا ا ا ا ی که چقدر خوب بود اون پیاده روی ها اما اینجا خیلی کم این کار را انجام می دهم، دلیلش را حتی خودم هم نمی دانم فقط می دانم که عوض شدم، آن هم عوض شدنی که حتی خودم هم بعضی وقت ها آن را دوست ندارم...