CRI Online
 

گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست !

GMT+08:00 || 2013-05-27 09:18:01        cri
امروز از آن روزهاست که چیزی برای گفتن ندارم. بنابراین حکایتی زیبا از گلستان سعدی انتخاب می کنم وآن را به شما دوستان تقدیم می کنم!

حكايت از گلستان سعدي

اول هرگز از دور زمان نناليده بودم و روی از گردش آسمان درهم نكشيده، مگر وقتي كه پايم برهنه مانده بود واستطاعت پای پوشی نداشتم به جامع كوفه در آمدم، دلتنگ، يكي را ديدم كه پای نداشت، سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی كفشی صبر كردم.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید