CRI Online
 

از سیر تا پیاز چین – قسمت یازدهم: سفر به استان چین هائی(2)

GMT+08:00 || 2010-09-17 09:11:16        cri
 

روز دوم – 11 اوت

قرار بر این بود که هتل محل اقامت خود در شی نین را ترک کنیم و به همین منظور، تمامی وسایل خود را جمع کرده و برای صرف صبحانه به سالن مربوطه رفتیم. اولین نفری که از گروه ما در سالن حاضر شده بود، من بودم و به جز من، سه مرد چینی و دو خانم خارجی هم در حال صرف صبحانه بودند. صبحانۀ چینی با صبحانۀ ایرانی و یا غربی تفاوت‌های زیادی دارد و همین قدر برایتان بگویم که از پنیر، کره، مربا و یا عسل و یا سرشیر و خامه خبری نیست و به جای آن سوپ رشته و یا کلم و یا کاهوی پخته شده وجود دارد. البته برنج پخته هم وجود دارد که حالت برنج ایرانی که برای پختن پلو در آب جوش ریخته می شود. البته با این تفاوت که در چین، و در صبحانه، آب این برنج را دور نمی ریزند و به نوعی برنج غوطه ور در آب خورده می شود.

مقصد ما مرکز بخش شون هوا (循化) در جنوب شرقی استان چین هایی بود که در 110 کیلومتری مرکز این استان یعنی شی نین قرار دارد و تنها بخش خودمختار ملیت سالار که از اقلیت‌های مسلمان چین هستند، می باشد. نام مرکز شون هوا، جی شی نام دارد و در ارتفاع 3000 متری از آب‌های آزاد قرار دارد و نفس کشیدن برای افرادی که عادت به این وضعیت را ندارند، کمی دشوار است. در طول مسیر، خانه‌های مسلمان ملیت سالار دیده می‌شد که دورتا دور آن دیوارهای بلندی کشیده شده بود و هر از چند گاهی مسجدی با یک و بعضاً دو مناره، در فاصلۀ نه چندان دور از جاده، خودنمایی می نمود. رود زرد از مرکز بخش شون هوا عبور می‌کرد و ابهت خاصی داشت. در فاصلۀ کمی مانده به شون هوا، در کنار پلی که بر روی رودخانه زرد ساخته شده بود توقف کردیم و با یک زن مسلمان که حجاب کامل داشت و نوۀ خود را همراه خود می برد، عکس گرفتیم. مردان سالاری، عرق چینی سفید بر سر و زنان این قومیت مسلمان، روسری مشکی بر سر دارند و کاملاً موهای خود را می پوشانند اما روسری خود را پشت گوش‌های خود برده و در نتیجه، گوش هایشان بیرون از روسری است و معمولاً گوشواره های طلا از آنها آویزان است. شون هوا بر اساس سرشماری سال 2002 میلادی، صدو ده هزار نفر جمعیت دارد که بیش از 65 درصد آن‌ها را سالارها تشکیل می دهند.

حوالی ساعت 12 که به مرکز بخش شون هوا رسیدیم، مستقیماً به دفتر تبلیغات دولت محلی این بخش رفتیم و با آقای هان که به واسطۀ مسلمان بودنش، نام موسی را برای خود برگزیده بود ملاقات کردیم. ساختمان دفتر آقای موسی یک بنای 5 طبقه بود که به دلایل نامعلوم برای ما، آسانسور در آن تعبیه نشده بود و بالا رفتن از پله ها برای رسیدن به طبقۀ پنجم که تعدادشان به بیش از 100 پله می رسید، نفس همه اعضای گروه را برید!

صحبت روسای ارشد گروه رادیو سی.آر.آی با آقای موسی کمی به درازا کشید که معلوم بود در مورد برنامه‌های مورد نظر گروه و تبادل نظر در بارۀ نقاط دیدنی این منطقه به رایزنی می پردازند.

هتل محل اقامت را به کمک یکی از کارمندان آقای موسی پیدا کردیم و باز هم نبود آسانسور در هتل و بالا رفتن از پله های بلند آن تا طبقه سوم، البته به همراه چمدان و سایر وسایل، صدای همه را در آورد که البته چاره‌ای نبود و هر طور بود به اتاق‌های خود رسیدیم. روز اول ماه رمضان بود و اکثر مغازه های بخش مسلمان نشین ملیت سالار در روستای جی شی، تعطیل بود.

حوالی ساعت 3 بعدازظهر روز 11 اوت 2010، به محلی مقدس برای مسلمانان اقلیت سالار رفتیم که چشمه شتر نام دارد و در 4 کیلومتری روستای جی شی قرار دارد. ملیت سالار که اصلیت آن‌ها ترکمن است، در حدود 800 سال پیش از منطقه سمرقند در کشور ازبکستان و به واسطه فشار پادشاه حاکم در آن زمان، دیار خود را ترک کرده و به سوی شرق حرکت کردند. داستان‌ها و روایت های بسیاری در مورد کوچ اولیه این مردمان به چین هایی وجود دارد اما ساده‌ترین آن این است که دو برادر به نام های گالارمان و آخرمان از یک قبیله کوچک که مورد احترام مردم سمرقند بودند، حدود 800 سال پیش، به همراه 18 نفر از افراد قبیله خود و یک شتر سفید، برای رهایی از فشارهای پادشاه وقت، ترک دیار کرده و به سوی شرق حرکت کردند. آنان به همراه خود مقداری آب و خاک دیار خود و نیز یک نسخۀ دست نویس قران را حمل می‌کردند و پس از گذر از کوه‌ها و دشت‌ها و رودخانه ها و عبور از منطقه شین جیان و کوه‌های تیان شان، به پایین کوه جی شی در شون هوا رسیدند. هنوز اندکی زمانی از رسیدن آن‌ها به این مکان نرسیده بود که شتر سفید آن‌ها که خاک، آب و قرآن دست نویس شان را حمل می کرد، گم شد. آنان همه جا را به دنبال شتر خود گشتند و روز بعد و کمی دورتر، یک چشمه آب و نیز یک تپۀ شنی مشاهده کردند که هر دوی آب و خاک، شبیه آب و خاک دیار آنان بود. شتر سفید هم در کنار چشمه آب، به تکه سنگی تبدیل شده بود و قرآن دست نویسی که حمل می کرد، بر روی دو کوهان او قرار گرفته بود. سالارها، این اتفاق را یک دستور و خواستۀ الهی دانسته و در همان مکان سکنی گزیدند و به این ترتیب این منطقه، اولین محل اقامت ملیت سالار در چین لقب گرفت.

این مکان در حال حاضر به یک باغ زیبا تبدیل شده است که داستان فوق به صورت کتیبۀ های سنگی بر روی دیوار آن نقش بسته است. مساحت این باغ 3500 متر مربع است و یک استخر با ابعاد 40 متر در 20 متر در وسط آن قرار دارد و تمام باغ را درختان و گل‌های زیبا پوشانده است. آب چشمه مقدس کماکان از زمین می‌جوشد و به درون استخر سیمانی می ریزد. یک شتر سنگی سفید رنگ هم در کنار آن ساخته شده است. چند ساختمان قدیمی با تعدادی ابزار و وسایل قدیمی مربوط به سلسله های قدیمی چین در داخل آن، در گوشۀ دیگر این باغ حفظ شده و برای بازدید عموم آزاد است.

پس از گرفتن چند عکس و شنیدن توضیحات راهنمای این مکان مقدس برای مسلمانان اقلیت سالار، به مسجدی که در مجاورت همین باغ ساخته شده بود رفتیم. این مسجد که به مسجد روستای جی شی معروف است، قرآن دستنویس قدیمی که در خلال سده های 8 تا 13 میلادی کتابت شده، در موزۀ کنار این مسجد نگهداری می‌شود و همان قرآنی است که به باور ساکنان این منطقه، اجداد آنان از آسیای میانه با خود به همراه آورده بودند. این قرآن 30 جلد است که قدیمی ترین قرآن دستنویس در چین محسوب می‌شود و فقط دو نمونه مشابه آن از نظر قدمت در دنیا وجود دارد که یکی در روسیه و دیگری در انگلستان نگهداری می شود. این مکان از ماه آوریل سال 2009 میلادی، به موزه تبدیل شده که بازدید از آن برای عموم آزاد است. این قرآن 12 کیلوگرم وزن دارد و توسط گروه ویژۀ حفظ میراث فرهنگی کشور طبقه بندی شده و بخش‌هایی از آن که به مرور زمان، ناخوانا شده بود، ترمیم شده است. در کنار این مسجد، همچنین مدرسۀ کوچکی که علوم قرآنی و زبان عربی را به دانش آموزان رده های سنی مختلف آموزش می دهد، بر پاست.

امام این مسجد در گفت و گویی اظهار داشت که در مسابقات حفظ قرآن کریم در ایران شرکت داشته و با آقای احمدی نژاد و آیت الله خامنه ای دیدار کرده است. البته صحبت ما با ایشان به زبان ترکی انجام شد که به ترکمن بودن سالارها را تأیید می کرد. تابلویی در کنار درب ورودی مسجد به زبان چینی، ورود گردشگران به محوطه داخل مسجد را ممنوع کرده بود.

پس از مصاحبه با دانش آموزان مدرسه این مسجد، راهی خانه یکی از مسلمانان سالار شدیم که فاصله کمی با مسجد داشت.

این مرد سالخورده از استادان آواز محلی «هو آر» بود. هوا آر که در لغت به معنای گل است، نوعی آواز خوانی مردمی چینیان می باشد که در قسمت غربی چین رواج دارد و در بین اقلیت‌های قومی هویی، هان، دون شیان، سالار، بائو آن، توئو، تبتی و یوگو که برخی از آن‌ها مسلمان نیز هستند، رواج دارد. این اقلیت ها، در مناطق شمال غرب و غرب چین به ویژه در استان های چین هایی و گان سو و نیز منطقۀ خود مختار اویغور شین جیان سکونت می کنند. البته زادگاه این هنر مردمی، استان چین هایی بوده و در گذر زمان، در مناطق مجاور این استان نیز گسترش یافته است. بیشتر آوازهای هو آر، مضمون عاشقانه دارد و مضامین آن حول محور امید به ادامه زندگی و حیات می گردد. این آواز در مناطقی که شرایط زندگی سخت و طاقت فرساست خوانده می‌شود و به واسطه موقعیت مکانی ویژۀ خواندن این آواز که بیشتر در دشت و کوه و فضای باز است، خوانندۀ هو آر، آواز خود را با صدای بسیار بلند و با رعایت آهنگ خاص این نوع آواز می‌خواند که بیان احساسات درونی و قلبی خود را بهتر نمایان سازند.

اشعار هو آر بسیار ساده و پر حرارت است که بی پروا بیان می‌شود و عمدتاً در زمان دلدادگی به معشوق و به عنوان وسیله‌ای برای ابراز عشق آتشین عاشق به معشوق،مورداستفاده قرار می گیرد. آنچه در تاریخ مردم چین آمده است، بیانگر این مطلب می‌باشد که در زمان های بسیار قدیم کارگرانی که توسط حاکمان و فئودال ها برای کار کردن بر روی زمین آن‌ها به زور ترک دیار و خانه و کاشانه می‌کردند، در حین کار، نوعی آواز که به نوعی دلتنگی و عشق و علاقه آن‌ها را به عزیزان و موطنشان نشان می‌داد، زمزمه می‌کردند که بعدها به شکل آواز هو آر در آمده است. در مرحله بعدی ، این آواز در ماه پنجم و ششم به تقویم کشاورزی چین که فصل درو و برداشت محصول بوده، توسط مرد کارگر برای دختر جوانی که دل مرد را ربوده بود و آن مرد مایل به ازدواج با او بود، به شکل بی پروا و در کوی و برزن خوانده می شد. به دلیل مضمون سراسر عاشقانه هو آر، افراد مسن کمتر مایل به خواندن این ترانه مردمی هستند.

استاد هو آر که در منزلش از ما پذیرایی می کرد، یک مسلمان سالار بود که به دلیل قرار داشتن در ماه رمضان، از خواندن آواز امتناع کرد. حیاط منزلش، پر بود از درختان آلو، سیب، انجیر و گلابی. در گوشه‌ای از حیاط منزل او، دو قفس پرنده به درخت آویزان بود که یک طوطی سفید و یک مرغ مینا در هر کدام قرار داشت. استاد به جای خواندن آواز هو آر کمی برای ما از تاریخچۀ این ترانه مردمی سخن گفت و در ادامه بر روی کاغذ، خوشنویسی کرد و انصافاً هم خط خوشی داشت. آنطور که متوجه شدیم، ایشان عضو انجمن حفظ آثار معنوی و قوی ملیت سالار هستند و هنر خواندن هو آر را به دخترشان آموزش داده اند.

در مسیر بازگشت، به منزل پان چن – دهم که مقام دوم روحانی تبتی پس از دالای لاما می‌باشد رفتیم و از محل تولد او دیدن کردیم. مردم محلی بر این باور بودند که در روزی که او به مقام پان چن که در میانه ماه تیر رخ داده است، درخت بلندی که در نزدیکی منزل او بود، سایه اش بر روی کوه پشت سر آن افتاد و پرندگان بهاری هم بر روی این درخت ظاهر شدند. منزل گون پو تستان یک منزل دو طبقه بود و عکس هایی از او در اتاق‌ها نصب شده بود. کسانی که اعتقاد به دین بودایی داشتند، مبالغی پول به عنوان نذر در زیر عکس او قرار می دادند. زمان فوت او را 28 ژانویه 1989 (1368) ذکر می‌کنند و در حال حاضر پان چن یازدهم در این مقام است و در تبت اقامت دارد.

پس از مراجعت به هتل، برای صرف شام به یک سالن غذاخوری رفتیم. آقای هان (عیسی) یکی از دوستان خود به نام آقای موسی را نیز همراه خود آورده بود. آقای موسی 61 ساله به خوبی زبان ترکی را صحبت می‌کرد و علاوه بر زبان محلی مردم چین هایی و زبان رسمی چین، به زبان‌های عربی و انگلیسی مسلط بود. از دیدن او که سه پسر و دو دختر دوقلو داشت و با وجود نداشتن امکاناتی که برای ما شهری‌ها فراهم است، از علوم روز که شامل کار با کامپیوتر و اینترنت بود، عقب نمانده بود، احساس ناسپاسی و عدم استفاده از امکانات موجود به تمامی اعضای گروه دست داد که از منابع و امتیازهای بیشماری که در اختیار داریم استفادۀ بهینه ای نمی بریم. آقای موسی، کتابی را هم در زمینه هو آر به چاپ رسانده بود و می‌گفت که کار تایپ آن را در کامپیوتر، شخصاً انجام داده است. در مراجعت به هتل صحنه بسیار عجیبی را مشاهده کردیم که به جرأت می‌گویم در هیچ کجای دنیا ندیده بودم. در خیابان منتهی به هتل در روستای جی شی در حدود ساعت 10 شب یازدهم اوت (20 مرداد 1389)، چند پسر بچه 17-18 ساله، سوار بر خودروی پلیس در حال گشت در خیابان‌ها بودند و جالبتر آنکه، از انجام این کار هیچ ابایی نداشته و حتی برای خرید خوراکی، در کنار یک مغازه هم توقف کردند!! معلوم نبود افسر پلیس، چه رابطه‌ای با این نوجوانان داشت که چنین درخواستی را پذیرفته بود و خودروی مامور قانون را به آنان سپرده بود.

همچنین در این روستا با آنکه ساعت از 10 هم گذشته بود، اما تعداد بسیار زیادی از ساکنان آن در خیابان‌ها بودند و برخی از فروشگاه ها هم باز بودند که چنین چیزی در پکن وجود ندارد و اکثر مغازه ها ساعت 9 شب تعطیل هستند و افراد کمی در این کلان شهر را در آن ساعت شب می‌توان در پیاده روها مشاهده کرد.

از کنار یک مغازه لباس ورزشی فروشی که رد می شدیم، با صاحب آن که یک پسر 22 ساله بود هم کلام شدیم. او می‌گفت که از استان آن هویی به مرکز شون هوآ آمده و به اعتقاد وی رونق اقتصادی در این بخش بسیار سریع خواهد بود.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید