CRI Online
 

ضرب المثل های چینی (2)

GMT+08:00 || 2010-04-12 10:58:40        cri

• 福無重至, 禍不單行。 Fú wú zhòng zhì, huò bù dān xíng

o شانس برای هر کس یکبار رخ می دهد و ولی مشکلات برای او به کرّات پیش می آید

o مفهوم: چون بد آید، هر چه آید بد شود، یک بلا ده گردد و ده، صد شود

• 冰冻三尺,非一日之寒。 Bīng dòng sān chǐ, fēi yī rì zhī hán

o فقط یک روز هوای زیر صفر، برای ایجاد یخ به ضخامت سه پا (1 متر) کافی نیست

o مفهوم: نابرده رنج، گنج میّسر نمی شود

• 大水冲了龙王庙。 Dà shuǐ chōng le long wáng mià

o معبد پادشاه اژدها پر از آب شده است

o مفهوم: بهرام که گور می گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

توضیح: پادشاه اژدها یک موجود افسانه ای است که در قعر دریا زندگی می کند و بر وضع طبیعی آب و بارش باران کنترل و نظارت دارد. معمولا مردم به معبد این اژدها می روند و از او می خواهند که از بروز سیلاب جلوگیری کند.

• 空穴来风未必无因。 Kōng xué lái fēng wèi bì wú yīn

o صدای وزش باد از یک غار خالی، بی دلیل نیست

o مفهوم: تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها

• 老骥伏枥, 志在千里。 Lǎo jì fú lì, zhì zài qiān lǐ

o یک اسب پیر در اصطبل، هنوز مشتاق است 1000 لی (واحد مسافت در زبان چینی برابر با 500 متر) بدود

o مفهوم: دود از کنده بلند می شود

• 路遥知马力, 日久见人心。 Lù yáo zhī mǎ lì, rì jiǔ jiàn rén xīn

o با طی کردن مسافت طولانی، به قدرت اسب خود پی می بری و با سپری شدن زمان طولانی، به حالات قلبی و درونی افراد

o مفهوم: شخصیت افراد در طول زمان طولانی، بروز می کند و قابل شناخت است

توضیح: این ضرب المثل هم به صورت مثبت در مدح یک دوست واقعی و هم به صورت منفی در انتقاد از دوستی که جنبه ندارد، بکار می رود.

•人要脸, 树要皮。 Rén yào liǎn, shù yào pí

o آدمی، چهره می خواهد و درخت، پوست

o مفهوم: اعتبار و شخصیت انسان خیلی مهم است (آدمی را آدمیت لازم است)

• 肉包子打狗。 Ròu bāo zi dǎ gǒu

o سگ را با یک تکه ساندویچ گوشت، زدن

o مفهوم: کنایه از بکار بردن روش نامناسب برای تنبیه

• 世上无难事,只怕有心人。 shì shàng wú nán shì, zhǐ pà yǒu xīn rén

o باید با پشتکار، هر کار غیرممکنی را ممکن می توان کرد

o مفهوم: خواستن، توانستن است

•树倒猢狲散。 shù dǎo hú sūn sàn

o با سقوط درخت، میمون ها پراکنده می شوند

o مفهوم: این دغل دوستان که می بینی، مگسانند گرد شیرینی

• 星星之火可以燎原。 xīng xīng zhī huǒ kě yǐ liáo yuán

o یک جرقه می تواند چمنزاری را آتش بکشد

o مفهوم: دشمنان خود را دستکم مگیر و یا، مشکلات را کوچک نشمار

 熊瞎子摘苞米,摘一个丢一个。 xióng xiā zi zhāi bāo mǐ, zhāi yí gè diū yí gè

o خرس نابینا، یک ذرّت بر می دارد و یکی را به زمین می اندازد

o مفهوم: به داشته های خود قانع بودن و زیاده از حد، طلب نکردن

توضیح: بر اساس داستانی چینی؛ خرسی (کنایه از آدمی که عقل درست و حسابی ندارد) داشت ذرت جمع می کرد. او یک چوب ذرت را برمی داشت و زیر بازوی خود قرار می داد و وقتی می خواست ذرت دوم را زیر بازوی خود قرار دهد، بازوی خود را باز می کرد و در نتیجه ذرت اولی به زمین می افتاد و...

• 也要马儿好,也要马儿不吃草。 yě yào mǎ ér hǎo, yě yào mǎ ér bù chī cǎo

o هم می خواهد اسبش خوب بدود و هم می خواهد علف نخورد

o مفهوم: هم خدا را می خواهد هم خرما را

• 有志者,事竟成。 yǒu zhì zhe, shì jìng chéng

o برای افراد با آرمان بلند، راهی وجود دارد

o مفهوم: همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده اند

• 斩草不除根,春风吹又生。zhǎn cǎo bù chú gēn, chūn fēng chuī yòu shēng

o اگر علف های هرز از ریشه کنده نشوند، با اولین نسیم بهاری دوباره می رویند

• 知子莫若父zhī zǐ mò rú fù

o هیچ کس بهتر از پدر، پسرش را نمی شناسد

• 我听见 我忘记; 我看见 我记住; 我做 我了解。wǒ tīng jiàn wǒ wàng jì. wǒ kàn jiàn wǒ jì zhù. wǒ zuò wǒ liǎo jiě

o شنیدم، فراموشش کردم. دیدم، به خاطرش سپردم. انجامش دادم، یادش گرفتم.

o شنیدن کی بود مانند دیدن

• 虎父无犬子。hǔ fù wú quǎn zǐ

o توله های یک ببر، شکل ببر است و نه شبیه سگ!

o پسر کو ندارد نشان از پدر تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید