|
||
GMT+08:00 || 2009-05-12 17:30:02 cri |
rán |
Œadj. 对;正确: 1: (صفت) درست؛ صحیح: 他对此事不以为然。 وی توجه زیادی به این امر نداد. pron. 这样;那样: 2: (ضمیر) این طور؛ آن طور: 不尽然 نه کامل این طور 知其然,不知其所以然。 چگونگی قضیه را دانستن، ولی از دلیل آن آگاه نبودن Ž附在某些词后面,表示事物或动作的状态: 3:پیوند صفت یا قید برای حالت امر یا عمل: 显然 آشکار 他突然笑了起来。 |
rànɡ 让 |
Œv. 把方便或好处留给别人: 1:(فعل) فراهم کردن تسهیلات یا سودی برای دیگران: 礼让│推让 از روی ادب یا ملاحظه به کسی اولویت دادن | از روی فروتنی مقامی یا لطفی را نپذیرفتن 他主动给老人让座。 او مبتکرانه جای خود را به سالخورده ها می دهد. v. 让开;避让: 2:(فعل) کنار رفتن؛ پرهیز کردن: 退让 | 让路 سازش کردن | راه دادن 请让开点。 لطفا کنار بروید. اجازه بدهید رد شوم. Žv. 把东西转给别人: 3:(فعل) چیزی را به دیگران انتقال دادن؛ تحویل دادن: 出让 | 转让 فروختن | انتقال دادن؛ تحویل دادن 他把房子转让给弟弟了。 او خانه را به برادر کوچک منتقل کرد. v. 使: 4:(فعل) باعث شدن: 让您久等了。 شما را خیلی منتظر گذاشتم. 让我好好想想。 اجازه دهید تا درباره آن فکر کنم. prep. 用于被动句,相当于"被": 5:(حرف اضافه) فعل مجهول: 稿子让小狗搞乱了。 دست نوشته را سگ به هم ریخته است. 行李让雨淋了。 |
rè 热 |
Œadj. 温度高: 1:(صفت) درجه حرارت بالا؛ گرم: 热水 آب گرم 今天天气很热。 هوای امروز خیلی گرم است v. 使温度升高: 2:(فعل بالا بردن درجه حرارت: 热一热菜 غذا را گرم کردن 请把饭热一下。 لطفا غذا را گرم کنید. Žadj. 情意深厚、强烈: 3:(صفت) با عاطفه؛ صمیمی شدید: 亲热 صمیمی بودن 热爱祖国 عشق به میهن 热情 شور و شوق adj. 繁华;兴盛: 4:(صفت) شکوفا؛ اقتدار: 热闹 پر جنب و جوش 教室里立刻热闹了起来。 کلاس فورا به جنب و جوش درآمد. adj. 吸引人的: 5:(صفت) مورد توجه؛ جذاب: 热门 مورد پسند؛ پرفروش 热点问题 مسائل مورد توجه؛ مسئله در کانون توجه 'n. 流行的现象: 6:(اسم) پدیده رایج؛ مد: 旅游热 | 足球热 |
rén |
un. 人类: 1:(اسم) بشر: 女人│人类 زنان | بشر 我们班有40人。 کلاس ما 40 نفری است. n. 指某种人: 2: (اسم) کسی؛ شخصی: 工人│军人 کارگر | نظامی 客人来了。 مهمانان آمدند. n. 别人: 3: (اسم) دیگران: 舍己救人 منافع خود را برای نجات دیگران قربانی کردن 助人为乐 کمک به دیگران را مایه خوشبختی دانستن n. 每个人或一般人: 4:(اسم) هر کسی؛ عموم: 人手一本 هر کسی نسخه کتاب دارند 人所共知 |
rèn 认 |
Œv. 识别;分辨: 1:(فعل) تشخیص دادن؛ شناختن: 认得│认领 شناختن | ادعا کردن؛ طلب مال یا پول کردن 我们认识多年了。 ما از خیلی سال پیش با هم آشنا هستیم. v. 承认;同意或肯定: 2:(فعل) به رسمیت شناختن؛ موافقت کردن یا تایید کردن: 否认│认可 تکذیب کردن | شناسایی کردن 认错 به اشتباه خود اعتراف کردن Žv. 接受损失或某种后果: 3:(فعل) قبول ضرر و یا پذیرفتن عواقبی : 这件事我认了。 |
rèn |
Œv. 担负;担当: 1:(فعل) مسولیتی برعهده گرفتن؛ مامور شدن: 任职│任教 منصوب شدن | معلم بودن 他刚被任命为校长。 او به تازگی به ریاست دانشگاه منصوب شده است. v. 相信;信任: 2:(فعل) اعتماد داشتن؛ اطمینان داشتن: 信任 اعتماد داشتن 我们都很信任他。 ما به او اعتماد کافی داریم Žv. 放纵;任凭: 3:(فعل) رها کردن؛ اجازه دادن؛ آزاد گذاشتن: 任性│放任 خودسر بودن | چشم پوشیدن؛ اغماض کردن 他在发任意球。 |
rì |
Œn. 太阳: 1:(اسم) آفتاب؛ خورشید: 日食│日光 کسوف | نور خورشید 日出日落。 طلوع و غروب خورشید n. 天: 2:(اسم) روز: 日历 تقویم نامه 一年有365日。 سالی 365 روز دارد. Žn. 指某一天或某一段时间: 3:(اسم) روزی یا زمانی: 节日 عید 明天是他的生日。 |
rónɡ |
Œn. 相貌;神色: 1:(اسم) قیافه؛ نگاه؛ سیما: 美容 آرایش؛ زیبا کردن صورت 笑容 خنده های چهره 整容 جراحی زیبایی صورت v. 盛;包含: 2:(فعل) گنجاندن؛ گنجایش داشتن؛ در برداشتن: 容量 | 容器 ظرفیت | ظرف 这个礼堂能容一万人。 |
ròu |
Œn. 肉: 1: (اسم) گوشت: 肉体 | 羊肉 بدن انسان | گوشت گوسفند 他喜欢吃牛肉。 او دوست دارد گوشت گاو بخورد. n. 某些果实中可以吃的部分: 2: (اسم) بخش خوردنی میوه: 果肉很新鲜。 |
rú |
Œconj. 如果;假如: 1:(حرف ربط) اگر؛ درصورتی که: 如果你不去,我也不去。 اگر تو نروی، من هم نمی روم. v. 符合;依照: 2:(فعل) منطبق بودن؛ بر اساس: 如意│如愿 مطابق دلخواه عمل کردن | به آرزوی خود رسیدن 他如期完成了这项任务。 او در موعد مقرر وظایفش را انجام داد. Žv. 表示举例;例如: 3:(فعل) نمونه دادن؛ برای نمونه: 山上有很多动物,如牛、羊、马等。 |
rù |
Œv. 进入: 1:(فعل) وارد شدن: 进入│入口 وارد شدن | در ورودی 他已经入门了。 او معلومات ابتدایی را یاد گرفته است. v. 参加: 2:(فعل) شرکت کردن: 入会 شرکت در یک انجمن 他明天参加入学考试。 |
© China Radio International.CRI. All Rights Reserved. 16A Shijingshan Road, Beijing, China. 100040 |