CRI Online
 

سفر به شانگهای (2)

GMT+08:00 || 2012-07-20 20:47:05        cri

هفته پیش درباره سفرم به شهر آسمان خراش ها گفتم. از شانگهای، شهری که مدرن بودن آن، زبانزد خاص و عام است. گفتم که این سفر به منظور تهیه گزارش از جشنواره بین المللی فیلم شانگهای انجام شد. اتفاقا پایان این جشنواره برای ایران که با فیلم "خرس" به کارگردانی "خسرو معصومی" برنده جایزه جام زرین شد، بسیار خوشایند بود.

فیلم خرس در آخرین روزهای جشنواره به روی پرده رفت، و بسیار مورد استقبال تماشاگران چینی قرار گرفت. داستان این فیلم درباره مردی بود که پس از سال ها اسارت در زندان عراق، به خانه باز می گردد و متوجه می شود که همسرش ازدواج کرده است! این فیلم که بر اساس یک زندگی واقعی ساخته شده، تماشاگران چینی را بسیار تحت تاثیر قرار داد!

حس تماشاگران برای من بسیار جالب بود، چرا که احساس کردم، با این که نسل جوان در چین، تجربه تاثیر پذیری از آسیب های پس از جنگ را نداشته اند، اما درونمایه احساسی و عاطفی فیلم توانست بسیار بر آن ها تاثیر گذاشته و آن ها را به تماشای ادامه فیلم ترغیب کند.

این احساس مردم چین، برای من به عنوان یک ایرانی که در کشور آن ها زندگی می کنم، بسیار ارزشمند است، چرا که با انتقال این حس، من هم احساس امنیت و آسایش بیشتری در این کشور می کنم.

و اما، هفته پیش همچنین، از تجربه چشیدن طعم خوراک در شانگهای گفتم. این که غذاها همه لذیذ بودند و من اگرچه دست و پا شکسته، ولی بهرحال توانستم با چوب غذاخوری

(کوای زی) غذا بخورم.

پس از شام، با قدم زدن در پیاده رو خیابان، بازار تهران در ذهنم تداعی شد. البته بازار تهران شکل سنتی دارد، در حالی که این جا کاملا مدرن است. اما نمی دانم، شاید سنگفرش پیاده رو بود که به من حس نوستالژیکی داد! یادم هست، هر بار که از درس و امتحان خسته می شدم، با دوستان تصمیم می گرفتیم که به بازار برویم و به قولی روحمان را شاد کنیم. (ناگفته نماند که اغلب هم با جیب خالی می رفتیم. اما واقعا روحمان شاد می شد!)

دوستان چینی ام که متوجه احساسات من شدند گفتند که آن ها هم وقتی وارد چنین فضایی

می شوند، روحیه اشان تغییر می کند و شاد می شوند.

در حین قدم زدن با دوستان، متوجه یک اتوبوس دوطبقه شدم که سقف نداشت. عده ای سوار بر آن بودند و بسیار شاد به نظر می رسیدند، و از آن بالا عکس می گرفتند و فیلمبرداری

می کردند. دوست چینی ام گفت که این اتوبوس گردشگری است، اگر سی یوان پرداخت کنید، می توانید در این محل سوار اتوبوش شوید. راننده شما و مسافران دیگر را به سمت اماکن دیدنی که در یک مسیر قرار دارند برده و دوباره به همین محل می رساند. او پرسید که آیا دوست دارم سوار شوم یا خیر؟! من البته در آن لحظه، با دیدن اتوبوس قرمز رنگ، یک حس نوستالژیک نسبت به گذشته پیدا کرده و به دنیای کودکی سفر کرده بودم، دوره ای که عاشق آن بودیم تا سوار اتوبوس دو طبقه شویم و به طبقه دوم اتوبوس رفته و در آن ردیف جلو بنشینیم و از این که بالاتر از دیگران قرار گرفته ایم، حس غرور به ما دست دهد!

دوستم که سوالش را تکرار کرد، به خود آمدم و فوری گفتم: بله بله، دوست دارم سوار شوم. و هر سه سوار شدیم. اتوبوس پس از بیست دقیقه به راه افتاد. کنار هر صندلی یک دستگاه ضبط صوت نصب شده بود که صدای ضبط شده ی راهنما به چند زبان، از جمله؛ چینی، انگلیسی، روسی و اسپانیایی پخش می شد. قبل از آن که به مکانی دیدنی برسیم، از ضبط صوت، نوای زیبایی از ساز سنتی "خو لو سی" به گوش می رسید که حس خوبی به من

می داد.

شانگهای، شهر پرجمعیت ِ این سرزمین افسانه ای، به عنوان پر رونق ترین بندر جهان شناخته شده است. بیشتر از هزار برج ساختمانی، بیش از بیست طبقه، در این شهر ساخته شده است. شانگهای یکی از چهار شهر مستقل است که به طور مستقیم تحت نظر حکومت مرکزی قرار دارد. این شهر همچنین، دومین شهر سیاسی بعد از پکن محسوب می شود. در شانگهای، بیش از شصت کنسولگری، از جمله ایران وجود دارد. بزرگترین برج تلویزیونی آسیا به ارتفاع 468 متر نیز درشانگهای قرار دارد.

مسلمان های این شهر که بیش از هفتاد هزار نفر هستند، برای عبادت و برگزاری مراسم خود، اغلب به هشت مسجدی که در این شهر وجود دارد می روند. این ابر شهر، ترکیبی است از آثار تاریخی و معابد و محله های قدیمی با برج های بلند ومدرن و امروزی، تالارهای بورس و مغازه های شیک و برندهای گرانقیمت!

یکی از ساختمان های بلند این شهر"جین ما او" است که بلندی آن به 421 متر می رسد. گفتنی است که این برج در سال 2009 سومین برج بلند کشور چین بود.

در شانگهای خیابانی وجود دارد که چینی ها به آن "نانجینگ لو" می گویند. این خیابان همیشه شلوغ و پر رفت و آمد است و مردم برای خرید پوشاک، طلا و جواهر آلات، به فروشگاه های کوچک در آن مراجعه می کنند. در شانگهای اگر صبح زود از خواب بیدار شوید و به "میدان مردم" بروید، جمعیتی را می بینید که در حال انجام تمرین های ورزشی مربوط به معبد شائولین هستند. البته این حرکت زیبا را من در پکن هم بارها دیده ام. مردم در گروه های کوچک و بزرگ، به تمرین تای چی، ووشو و یا رقص می پردازند. بعد از ظهرها هم صحنه رقص دسته جمعی و دو نفره در پارک ها و فضاهای وسیع در شهر شانگهای به چشم

می خورد. در نزدیکی میدان مردم، معبد "تیان – آن" قرار دارد که معماری بسیار زیبایی دارد. خیابان "تای کانگ لو" نیز، از جمله خیابان های دیدنی در این شهر است که ارزش قدم زدن و خرید انواع صنایع دستی و آثار هنری از مغازه های کوچک و بزرگ را دارد.

اتوبوس سواری آن هم با یادآوری دوران کودکی برای من خیلی لذت بخش بود. به خصوص که پس از آن گردش فرح بخش، به سمت رودخانه هوانگ پو رفتیم و در عین حالی که از قدم زدن در کنار رودخانه لذت می بردیم، عکاسی هم می کردیم و از یکدیگر عکس می گرفتیم. قایق سواری روی این رودخانه یکی از برنامه های خاطره انگیز است که اکثر بازدید کنندگان از این محل، سعی دارند تا با سوار شدن بر آن، یک روز به یاد ماندنی برای خود رقم بزنند. من و دوستانم هم تمایل داشتیم با قایق سواری شبی به یاد ماندنی برای خود به وجود آوریم، اما از آن جا که صبح زود می بایستی برای شروع کار از هتل خارج شده و به مرکز خبر برویم، بنابراین ترجیح دادیم که برگردیم و استراحت کنیم.

آن شب هوای شانگهای واقعا دلپذیز بود و ما شانس خوبی برای گردش داشتیم. چرا که از فردای همان روز تقریبا هوا هر روز بارانی بود. به طور کلی تابستان های این شهر، گرم و رطوبت هوا هم بالاستم. در فصل پاییز با این که از گرمای هوا کم می شود، اما در این زمان بارندگی شروع می شود. گفته می شود که بهترین زمان برای سفر به شانگهای، ماه مه است که هوایی بهاری دارد.

شب اول به این شکل گذشت و ما به خانه برگشتیم. روز اول کاری ما از روز شنبه شروع شد. آن روز را با صبحانه خوردن در هتل شروع کردیم.

صبحانه خوردن در هتل هم بخش دلپذیری از اوقات من در سفر بود. خوراک های لذیذ از انواع سوپ و نان گرفته، تا نوشیدنی و شیرینی های مختلف، هر روز در سلف صبحانه آماده بود و من و دوستانم با خوردن آن ها، روز شادی را آغاز می کردیم و پر انرژی به سمت محل برگزاری جشنواره حرکت می کردیم. اما نکته قابل توجهی که نه تنها در رستوران هتل، که در اکثر رستوران های چینی قابل توجه است، خدمات رسانی پیشخدمت های رستوران است. معمولا دختران و پسران جوان که اکثرا لباس های سنتی به تن دارند، اطراف میز مشتری ها قدم می زنند تا پس از این که مشتری ها آن ها را صدا می کنند، بلافاصله حاضر شوند. راستش، روزهای اول این خدمات رسانی برای من اسباب زحمت بود! چرا که خوردن صبحانه که معمولا خوراک به قطعات کوچک سرو می شود، یا برداشتن میوه با کوای زی یا همان چوب غذاخوری، برای من سخت بود و مدام مواد غذایی از کوای زی به روی میز       

می افتاد! آن موقع بود که پیشخدمت به سرعت به سمت میز می آمد و تند و تند میز را تمیز می کرد و بشقاب را برمی داشت! و... این چنین بود که من شرمنده می شدم!

طبق برنامه ریزی کاری امان من و دوستانم، تنها توانستیم یک روز آزاد بدون دغدغه حضور در مرکز مطبوعاتی جشنواره برای خود در نظر بگیریم. بنابراین آن یک روز فرصت خوبی شد تا به یکی از مناطق زیبا و دیدنی در نزدیکی شهر شانگهای برویم. منطقه ای که ما سفری یک روزه به آن داشتیم شی تان نام داشت. فضایی کاملا سنتی که می شد کوچه های بسیار باریک و خانه هایی به سبک قدیمی را در آن دید. شی تان، شهر کاشان را به یاد من آورد که در آن خانه هایی زیبا وجود دارد که روزگاری مردمان در آن می زیسته اند و حالا خانه ها، به اماکن دیدنی بدل شده اند. در این شهرستان نیز تعدادی از خانه های شخصیت های قدیمی این منطقه به موزه تبدیل شده است که برای دیدنش باید بلیت تهیه شود.

خلاصه، برای این که بتوانیم از تمام نقاط قدیمی این شهرستان کوچک دیدن کنیم، یک سه چرخه کرایه کردیم. از همان ها که در فیلم های قدیمی چینی بسیار دیده ایم. صندلی جای دونفر بود ولی مرد دوچرخه ران، یک چهارپایه، پایین صندلی ها گذاشت و به این ترتیب هر سه نفر توانستیم با یک سه چرخه در محل گردش کنیم. در طول مسیر، علاوه بر موزه و خانه های قدیم، از دیدن غرفه های کوچک که لوازم سنتی به فروش می رساندند نیز لذت بردیم. رودخانه ای که از میان شهرستان می گذشت نیز، زیبایی خاصی به منطقه داده بود. دراین فضا من و دوستانم مدام در حال عکاسی بودیم. چرا که تمام نقاط آن زیبا و دیدنی بود. اگر چه متاسفانه از سر بدشانسی، همه عکس ها پاک شد!

و اما غذای این منطقه! یکی از غذاهای معروف این شهرستان رشته است. رشته هایی بلند که با آب گوشت یا مرغ و ماهی سرو می شود. حقیقت را خواسته باشید باید بگویم که تا آن روز، خوردن هر نوع خوراکی را که روی میز غذایم چیده شده بود، تجربه کرده بودم، به جز، رشته! آن هم رشته هایی بلند! راستش هرگز نمی توانستم تصور کنم که بتوانم یک کاسه بزرگ را مقابل خودم بگذارم و سرم را نزدیک کاسه کرده و رشته ها را هورتی بالا بکشم! ولی آن روز این تجربه را هم داشتم و با زحمت تمام، کمی از رشته معروف شی تاون را خوردم.

باری، سفر من به شانگهای یک روز قبل از اختتامیه جشنواره بین المللی فیلم شانگهای به پایان رسید. سفری که به بهانه تهیه گزارش از فیلم های جشنواره انجام شد و برای من اما، فیلمی دیگر ساخته شد در گوشه ای از ذهنم، تا هربار با مرورش، لبخندی بر لبانم بنشیند و یادش به خیری بگویم!

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید