CRI Online
 

سه خواهر چینی در ایران

GMT+08:00 || 2012-06-22 18:55:37        cri
مریم، سلیمه و جمیل سه خواهرچینی از اقلیت هویی هستند که در ایران، شهر قزوین زندگی می کنند. مریم و سلیمه دانشجوی زبان و ادبیات فارسی در این شهر هستند و جمیل نیز به عنوان مهمان خواهران خود، مدتی است که به ایران سفر کرده، به این امید که او هم به زودی همچون خواهرانش بتواند در مرکز امام خمینی در شهر قزوین، به عنوان دانشجوی زبان و ادبیات فارسی تحصیل کند. البته دغدغه مشترک سه خواهر اشتغال آن ها است که پس از به پایان رسیدن دوران تحصیل باید به دنبال کاری برای خود باشند. چرا که محدودیت کاربرد زبان و ادبیات فارسی در کشور چین بسیار است، و به قول این خواهرهای چینی، اگر بخواهند شاغل باشند، می بایستی از همین دوره که در کشور ایران دانشجو هستند، به فکر یک شغل مناسب باشند.

قبل از این که بخواهم دیدگاه سه خواهر را درباره زندگی در ایران مطرح کنم، بد نیست اشاره ای به نحوه آشنایی با این سه خواهر داشته باشم.

در تعطیلات نوروزی که در ایران بودم، برای انجام کارهای بانکی به یک بانک نزدیک سفارت چین رفتم. تعدادی از جوانان چینی در گوشه ای از بانک منتظر ایستاده بودند و طبق عادت خودشان در چین، با صدای بلند با یکدیگر صحبت می کردند و می خندیدند. مراجعه کنندگان که انتظار، آن ها را کلافه کرده بود، گاهی با نگاهی خشم آلود به آن ها نگاه می کردند، اما وقتی می دیدند که نمی توانند به زبان آن ها صحبت کنند و گوشزد کنند که آرام تر حرف بزنند، بی خیال می شدند و دوباره به انتظار می نشستند. مسوولین بانکی که متوجه این امر شدند، به انگلیسی از آن ها خواستند که کمی آرام تر صحبت کنند. این کار هم البته فایده ای نداشت و این جا بود که بنده وارد میدان شدم و با کلی گشتن لغات چینی که همگی از ذهنم پریده بود چهار کلمه چینی پیدا کردم و به آهستگی، تو گویی که همه مشتری های ایرانی زبان چینی را می دانند و با شنیدن لهجه من کلی می خندند! به جوان های چینی گفتم:

(نیمن بو شوآ دا دا هان یو!!!) حالا دیگر برای شما این جمله را معنی نمی کنم که متوجه بشوید، عجب جمله حکیمانه ای به چینی ها گفتم! البته جمله صحیح برای گفتن لطفا با صدای بلند صحبت نکنید می شود: (بو یا دا شن شوان خوا) بهرحال، با چند کلمه چینی صحبت کردن من، سکوت کامل در بانک حکمفرما شد.

تمام مراجعه کننده ها به بانک و مسوولین بانکی با نگاهی تحسین آمیز من را نگاه می کردند که توانستم به زبان چینی طوری صحبت کنم که آن ها این طور ساکت بایستند. در این میان چینی ها هم مات و مهبوت مانده بودند که ما چه چیزی از آن ها می خواهیم که مدام به زبان های مختلف به آن ها چیزی می گوییم! خلاصه این که کمتر از یک دقیقه فضای بانک کاملا آرام و بی صدا بود. اما ناگهان یکی از جوان های چینی با حیرت گفت: ببخشید شما چی خواستید از ما!!! این جا بود که این بار همه نگاه های تحسین آمیز از من گرفته شد و به سمت مرد چینی چرخید! البته این نگاه ها همراه با شگفتی بود! و پس از آن، خنده های بلند که ای دل غافل، این ها که به این خوبی پارسی صحبت می کنند!!!

اگرچه آن روز من خودم را سرزنش کردم که چرا هنوز زبان چینی را به خوبی یاد نگرفته ام، اما این اتفاق سبب شد که من با این خواهران چینی و همراهانشان آشنا شوم و چند روز پس از آن خواهران چینی را که برای تفریح از شهر قزوین به تهران آمده بودند، در پارک لاله ملاقات کردم و آن ها هم درباره زندگی در ایران و به خصوص شهر قزوین برای من گفتند و من هم از شهر پکن و چگونگی کار و زندگی ام در چین برای آن ها تعریف کردم.

مریم که خواهر بزرگتر آن هاست، می گوید حدود سه سال است که در مرکز تحصیلی امام خمینی قزوین در رشته زبان و ادبیات فارسی تحصیل می کند. او که دو فرزند سیزده و ده ساله دارد، با یادآوری نام فرزندهایش دوباره دلتنگ می شود و با چهره ای پر از غم می گوید: دوری از فرزندانم خیلی اذیتم می کند. اما چاره ای ندارم و باید این دوران را بگذرانم تا بتوانم با دردست داشتن مدرک، کاری برای خودم دست و پا کنم.

مریم در پاسخ به من که درباره چگونگی آشنایی اش با زبان پارسی از او سوال می کنم می گوید: "با این زبان در ارتباط های تجاری که با ایرانی ها داشتم آشنا شدم و چون این زبان را دوست داشتم، تصمیم گرفتم که در این زمینه تحصیل کنم."

نکته جالب این جاست که از نظر مریم و خواهرانش، زبان فارسی سخت ترین زبان دنیاست! یعنی به همان میزانی که از نظر ما زبان چینی سخت ترین زبان دنیاست. در این مورد مریم می گوید: "گفتن حرف (ر) برای ما چینی ها خیلی سخت است، من گاهی برای گفتن کلمه ای که حرف (ر) در آن وجود دارد، روزها تمرین می کنم!!!

البته خواهران مریم هم دراین مورد نظر خودشان را گفتند که بماند برای آینده.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید