|
||
GMT+08:00 || 2012-01-23 15:02:51 cri |
رفتار هیچ کس شبیه نفر دیگر نبود، یکی کوه غم داشت و یکی دیگر از شادی در پوست خود
نمی گنجید. یکی نگران بود و در شتاب، دیگری اما بی خیال از هرچیز، کنجی اختیار کرده بود. پیرزنی میان کوهی از ساک و چمدان و بسته های کوچک و بزرگ درانتظار نشسته بود و کودکی که از سوز سرما، گونه هایش سرخ شده بود، به دنبال پدر و مادرش می دوید و کوله پشتی خرگوشی خود را به دوش می کشید. جوانانی که لباس های ارتشی به تن داشتند، در گوشه ای جمع شده بودند و همگی چشم به در ورودی ایستگاه دوخته بودند. گویی همه درانتظاریک چیز بودند. خانواده ای 5 نفره، روبروی مسیرهای ورودی به ایستگاه و بازرسی مدارک شناسایی، نشسته بودند و لقمه هایشان را گاز می زدند. کمی آن طرف تر، تابلویی بزرگ به رنگ سبز به چشم می خورد که در گوشه ای از آن قلبی سرخ رنگ حک شده بود و آدمک نقاشی شده بر روی آن به خطوط زیبای چینی اشاره می کرد. همکار چینی ام خانم "هوانگ لو" گفت: این راه، مسیر عشق نام دارد. بعد به تعدادی از دختران و پسران جوان اشاره کرد که همگی یونیفورم های آبی رنگ به تن داشتند. او ادامه داد: این ها داوطلبانی هستند که به مسافران سالمند و معلول در رفت و آمدشان به ایستگاه کمک می کنند.
خلاصه؛ محوطه مقابل ایستگاه قطار پکن جنوبی در آن روز سرد زمستانی پر بود از سوژه هایی برای عکاسی. اگرچه مه سنگین تمام فضا را پر کرده بود، اما واقعا نمی شد از به تصویر کشیدن چنین لحظات نابی گذشت. بنابراین به سرعت دوربینم را از کوله خارج کردم و شروع کردم به شکار لحظه ها. هنوز چندتایی عکس نگرفته بودم که سنگینی دست کسی بر روی شانه ام، همه تمرکزم را برای شکار لحظه ها به هم ریخت. اگرچه، از صلابت خانم افسر پلیس، دچار لکنت شده بودم، اما لبخند زیبایش کمی آرامم کرد و با هیجان گفتم: "ای نی هاو ، نی هاو ما؟"
(آه، سلام. حالتون چطوره؟)
و او همچنان با لبخند جواب داد: "هن هاو . چین بیه جائو شیان" (خیلی خوبم. لطفا عکس نگیرید)
من که هنوز انگشت بر شاتر دوربین داشتم و در کمین عکاسی از مسافرانی بودم که برای تهیه بلیت قطار، در جنب و جوش و همهمه بودند. رو به خانم پلیس پرهیبت کردم و گفتم: "وو بو جی داو" (نمی فهمم) و او که همچنان لبخندش را به روی صورت نمکینش حفظ کرده بود گفت:" "No photo همکارم توضیح داد: با توجه به این که در عید بهار تعداد بسیار زیادی از مسافران برای تهیه بلیت و یا سوار شدن به قطار به این ایستگاه مراجعه می کنند، بنابراین پلیس و مامورین ایستگاه قطار برای حفظ امنیت تلاش می کنند.
همکار چینی ام در مسیر برگشت به بیلبوردی اشاره کرد و گفت: در این تابلو نوشته شده که این روزها بلیت ورودی برای همراهان مسافرانی که برای بدرقه آمده اند، فروخته نمی شود. به این ترتیب مسافران مجبورند با همراهان خود در محوطه بیرون از سالن ایستگاه خداحافظی کنند. در همان لحظه بود که زوج جوانی را دیدم که همدیگر را به آغوش کشیده بودند و برای جدایی از یکدیگر اشک
می ریختند.
در هر حال، مسافران را با تمام احساساتشان تنها گذاشتیم. همه آنهایی که برای به دست آوردن بلیت، از شادی در پوست خود نمی گنجیدند و آنهایی که دیگر از خرید بلیت حتی بلیت سرپایی مایوس شده بودند.
عده ای هم به دنبال کسانی بودند که بازار سیاه راه انداخته بودند. گروهی که در چین آنها را گروه "گاو زرد" می نامند.
القصه. سکوت تاکسی را شکستم و از خانم هوانگ لو خواهش کردم کمی از قوانین اداره راه آهن چین برایم بگوید. او گفت: این روزها اداره راه آهن چین تسهیلاتی برای کارگران، دانش آموزان و مهاجران فراهم می کند. دانشجویان نیز می توانند با در دست داشتن کارت دانشجویی خود، بلیت ارزان تر تهیه کنند.
او ادامه داد: بچه هایی که قدشان کمتر از یک متر باشد به صورت رایگان سوار قطار
می شوند. اما اگر قد بچه ها بلندتر باشد، والدینشان موظفند برای آنها هم بلیت تهیه کنند. با تعجب پرسیدم، چطور؟! مگر بر اساس سن کودکان در این مورد تصمیم گیری نمی شود! دوستم با خنده گفت: این روزها وضعیت اقتصادی مردم چین رو به بهبود است. بنابراین بچه ها خیلی خوب رشد می کنند.
بهرحال، پکن، این شهر بزرگ و شلوغ، حتی در ایام تعطیل عید بهار، همچنان شلوغ و پر جنب و جوش است. چرا که جمعیت بیست میلیونی ساکن در پکن، با دیدن هجوم میلیون ها نفر از کسانی که در طول سال دور از زادگاه و والدین خود بوده اند، از جمله دانشجویان، کارمندان و کارگران به ایستگاه های قطار و فرودگاه ها، عطای سفر را به لقایش می بخشند.
© China Radio International.CRI. All Rights Reserved. 16A Shijingshan Road, Beijing, China. 100040 |