|
||
GMT+08:00 || 2013-12-23 16:13:17 cri |
گفته شده که امپراتور "جو یوئو وان" آخرین امپراتور سلسله "جو" چین در قرن 8 قبل از میلاد زندگی می کرد. هنگامی که وی بر مسند قدرت نشست، برکشور مدیریتی مطلوب نداشت و شب و روز در حرمسرا با سوگلی ها سرگرم خوشگذرانی بود.
وی به یکی از سوگلی ها به نام "بائو سی" علاقه ای خاص داشت و تمامی خواسته های او را اجابت می کرد. با این حال "بائو سی" همواره غمگین بود و هرگز لبخندی بر لب نداشت.
امپراتور "جو" هر کاری که از دستش برمی آمد انجام می داد تا "بائو سی" را بخنداند. اما موفق نمی شد .
روزی، امپراتور به همراه این سوگلی برای تفریح از کاخ امپراتوری بیرون رفت و وارد برج آتش "لی شان" شد. امپراتور "جو" نقش برج خبررسانی را برای "بائو سی" توضیح داد و گفت که آتش در این برج ها برای هشدار در مناطق مرزی برافروخته می شود.
در آن زمان، از میان مرزها تا پایتخت کشور در هر فاصله ای یک برج آتش ساخته
می شد و سربازان روز و شب در آن جا مستقر بودند و هنگامی که دشمن به مرزها حمله
می کرد، آتش می افروختند و به این ترتیب به برج های دیگر هشدار می دادند . با این روش اوضاع مرزی به سرعت به پایتخت منتقل می شد و زمانی که پایتخت مورد تهدید قرار
می گرفت، آتش در برج کوه "لی شان" افروخته می شد و این خبر به اطلاع کشورهای زیرمجموعه سلسله "جو" می رسید. کشورهای دیگر هم بی درنگ با اعزام واحدهای نظامی به سمت کشور "جو" کمک رسانی می کردند.
"بائو سی" باور نمی کرد که فقط با افروختن آتش در برج بتوان سربازان کشورهای دیگر را فرا خواند. بنابراین امپراتور "جو" برای جلب توجه "بائو سی" به سربازان دستور داد تا آتش بیافروزند.
آتش برج ها یکی پس از دیگری روشن شد، کشورهای وابسته به زودی خبر را دریافت کرده و گمان کردند که پایتخت مورد حمله قرار گرفته است. به همین سبب واحدهای نظامی خود را برای کمک رسانی به سمت کوه "لی شان" اعزام کردند.
نیروهای اعزامی هنگامی که به پای کوه "لی شان" رسیدند، متوجه شدند که امپراتور
"جو" و سوگلی اش در کمال آسودگی سرگرم شادی و میخواری هستند و اصلا دشمنی در کار نیست. این مساله سبب عصبانیتشان شد. اما آن ها چاره ای نداشتند و با رنجیدگی خاطر به کشورهای خود بازگشتند.
در این هنگام بود که "بائو سی" به درماندگی این واحدهای نظامی لبخند زد و امپراتور با دیدن لبخند او، بسیار خوشحال شد. بنابراین پس از بازگشت واحدها، بار دیگر دستور داد تا آتش افروزی کنند. واحدهای نظامی یک بار دیگر با عجله به محل رسیدند. امپراتور و "بائو سی" بسیار خوشحال بودند چرا که بار دیگر نظامیان را فریب داده بودند.
امپراتور بارها با افروختن آتش با واحدهای نظامی شوخی کرد تا این که سرانجام هنگامی که آتش روشن شد، دیگر هیچ واحدی نیرو اعزام نکرد .
مدتی گذشت تا این که امپراتور تصمیم گرفت تا "بائو سی" را به عنوان امپراتریس انتخاب کرده و پسرش را به ولیعهدی برگزیند. به همین سبب امپراتریس و ولیعهد پیشین را خلع کرد. پدر امپراتریس که پادشاه کشور "شن" بود، با شنیدن این خبر بسیار عصبانی شد و با همکاری با کشورهای دیگر به کشور "جو" حمله کرد. امپراتور "جو" هم با عجله دستور داد تا آتش افروخته و کشورهای دیگر را برای کمک رسانی فرا بخوانند. اما کشورهای دیگر افروختن آتش را شوخی امپراتور "جو" تلقی کردند و کسی حاضر به لشکر کشی نشد. به این ترتیب پایتخت کشور "جو" خیلی زود به دست دشمن افتاده و امپراتور نیز کشته شد .
© China Radio International.CRI. All Rights Reserved. 16A Shijingshan Road, Beijing, China. 100040 |