می گویند حدود دو هزار سال پیش مردم شهر هان دان پایتخت کشور جائو به طرز خاصی راه می رفتند. در توصیف راه رفتن آن ها گفته شده است که مانند مرغان می خرامیدند و به هنگام راه رفتنشان می پنداشنی دست و پاهایشان در حال اجرای حرکات موزون است. خلاصه این که شیوه ی خاص راه رفتن مردم شهر هان دان، سبب شهرت و محبوبیت آن ها در نقاط دور و نزدیک چین شده بود. جوانی از کشور "ین" که درباره ی شیوه ی راه رفتن آن مردم شنیده بود، بار سفر بست تا وارد آن سرزمین شود و شیوه ی راه رفتن آن ها را بیاموزد. به محض این که به آن منطقه رسید بی درنگ شروع به تمرین کرد. او در کوچه و خیابان می ایستاد و به دقت به راه رفتن مردم نگاه می کرد و حرکات مردم را هنگام راه رفتن به خاطر می سپرد. پس از چند روز مشاهده، شروع کرد مانند آن ها راه رفتن. اما خیلی زود متوجه شد که نه تنها پی به بسیاری از ریزه کاری های شیوه ی راه رفتن مردم هان دان نبرده بلکه دریافت که مردم آن شهر طی سال ها به آن شیوه خو گرفته اند و آن روش راه رفتن برای آن ها امری عادی و طبیعی است و نیازی به تلاش یا فکر کردن هنگام راه رفتن ندارند. از طرفی دیگر خود او هم یک عمر به شیوه ای دیگر راه رفتن عادت کرده و ترک عادت کاری آسان نبود. با توجه به این نکات او تصمیم گرفت نخست کاملا شیوه ی راه رفتن سابق خود را فراموش کند، تا فقط به شیوه ی جدید حرکت کند. او تصمیمش را اجرا کرد ولی راه رفتنش کاملا مایه ی خنده شد. چرا که او کاملا روش راه رفتن قبلی را کاملا فراموش کرده بود و وسواس هم نمی گذاشت که به روش جدید خود عمل کند. به عبارت دیگر نه تنها راه رفتن مردم هان دان را نیاموخت، بلکه راه رفتن خود را هم از یاد برد و از این ماجرا، این ضرب المثل چینی آفریده شد. در فرهنگ پارسی هم مثلی با این نتیجه است که می گوید: "کلاغ آمد راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خود را هم فراموش کرد."