شعله رئوفی، الهه مهربانی و پناه بی پناهان شهرم، روحت شاد!
شادی مدرس ـ تابناک ـ کمتر از ۴۸ ساعت میگذرد از آخرین باری که صدای مهربانش را شنیدم. مثل همیشه آرام اما نگران. برای بار دوم پیشنهادم را مطرح کردم. این بار قبول کرد. قرار بود شنبه صبح وجود پناهگاه گربه ها را در رسانهها فریاد بزنیم و بگوییم در این دنیایی که هم خانه هایمان از آهن است و هم دلهایمان، قلبی که هنوز میتپد پناهگاه گربههای شهرمان شده. همان گربههایی که شهرداری با سم و ساچمه میزبانشان است و ما با سنگ و لگد از حوالی خانه میرانیمشان.
همانهایی که وقتی برای تهیه لقمهای فاسد، زاغه هایشان را ترک میکنند، بچه هاشان را در کیسه پلاستیکی میگذاریم و با گرهای کور به سطلهای زباله مکانیزه میسپاریم. سطلهایی که مثل قلب هایمان از آهن هستند.
شعله رئوفی، بانویی که ششمین دهه عمر خود را در پناهگاهی که برای نگهداری از گربههای بی پناه ساخته بود، سپری میکرد صبح همان شنبهای که قرار بود طی گفتوگویی، قصه تنهاییش در این مسیر طاقت فرسا را رسانهای کند، در آتش سوخت. قصه تنهاییش را به تنهایی رسانهای میکنم.
1 2 3 4 5 6