CRI Online

كابل؛ جايى كه خبرنگارى سربازى است

GMT+08:00 || 2015-03-09 15:48:32        cri

به گزارش بی بی سی ، کابل شهر شلوغى است و گاهى دشوار براى ماشین هاى قدیمى، مدرن و شیک آخرین مدل. حتی براى عابرین پیاده نیز عبور از خیابان آسان نیست .

بیشتر وقتها تعداد زنان در خیابان ها کم است، بیشتر آنها ترجیح مى دهند برای پرهیز از نگاه‌های کنجکاو، تا وقتی نیازى به بیرون رفتن نیست در حصار خانه بمانند. باید زن باشى تا بتوانى این وضعیت را درک کنى.

این نگاه های کنجکاو حتى در پرواز دو ساعته ام از دوبی به کابل برایم مشهود بود. جایی که در جمع مسافران فقط سه زن بود، دو خانم برقع پوش و من.

سخت تر از آن در فرودگاه کابل بود که دو مامور مرزى نمى توانستند تناسب عکس بیجان من در گذرنامه و خودم را بیابند، دائم به گذرنامه چشم می دوختند و بعد به صورت من، من لبخند زنان سعی می کردم خونسرد باشم که شک شان برطرف شود. بالاخره ثابت کردم که آن عکس متعلق به من است.

حس خودمانى

استشمام هواى کابل صبح یه روز آفتابی خنک در اواخر پاییز یاد تهران را برایم زنده می کرد. من هیچگاه در گذشته کابل نبودم، ولى از وراى صحبت هاى روزانه و دریافت گزارشهاى تصویرى همکارانم از دفتر کابل، حس آشنا و نزدیکى داشتم، انگار که قبلا کابل بوده ام و با همه آشنا هستم. دیدار با دوستان و مردم در روزهایی که در کابل گذراندم، این حس را تقویت کرد.

از خیابان نسبتا عریضی می گذشتیم که راننده توضیح داد، اینجا خانه آقای کرزی است. دیوار بلندی داشت که بیشتر طول خیابان را گرفته بود. همه ساختمان ها از این دیوارهاى حفاظتى داشت. مثل اینکه در خط مقدم جبهه باشى یا مثل برخى بازى های کامپیوتری. باز هم جلو رفتیم تا رسیدیم به یک دیوار بلند و دروازه های آهنین. آقای راننده گفت اینجا هتل سریناست. با تعجب نگاه کردم، شباهتی به ورودی هتل نداشت. مانند در قلعه‌هایی بود که در فیلمها دیده بودم . روی در آهنین یک دریچه کوچک بود. به محض توقف ماشین ما، دریچه کوچک باز شد و یک جفت چشم سیاه نمایان شد. پشت در آهنی یک حیاط باریک بود. بعد از دو مرحله بازرسی بدنی (که در افغانستان به آن "تلاشی" می گویند) و کنترل چمدانها، بالاخره وارد ورودی اصلی هتل شدیم که محیط با صفایی بود. هتل فضای سبز و ورودی زیبایی داشت.

حس متضاد

روزهایى که در کابل بودم دیدن تاکسیهاى زرد رنگ قدیمی و دیدن تابلوی مغازه ها به زبان فارسی حس خوبی بر می انگیخت. حس نزدیک بودن به ایران و دیدن و شنیدن زبان فارسی، حس خوشی و دلتنگی را با هم داشت.

دستفروش های زیادی در گوشه و کنار شهر دیده می شدند. گویی شهر در اشغال دست فروشان بود. سر چهار راه ها و تقاطع ها پسرها و دخترهای خردسال اسپند دود می کردند و پول می خواستند. با دیدن من می آمدند کنار شیشه ماشین و می گفتند، "خاله، خاله یه کمکی بکن".

پسر جوانی با یک صفحه بزرگ که رویش پر از عینک آفتابی بود، در میان ماشین ها راه می رفت و دنبال مشتری می گشت.

هر روز در مسیر هتل تا دفتر، از جلوی سفارت ایران که می گذشتیم، یک صف نسبتا بلند از متقاضیان ویزا جلوی سفارت صف کشیده بودند. من فقط دیوار سفارت را دیدم و در بزرگ ورودی را، ولی شنیدم که ساختمان بزرگ و زیبایی با معماری مدرن و آرایش سنتی دارد.

ویژگی ترافیک برای من دیدن اطراف بود. مرکز خرید، بانک، ساختمان وزارتخانه، پارکی با نرده های آهنی. دستفروشی که بساطش را از نرده های پارک آویخته. انواع لباس، بلوز، کاپشن، شال، کلاه، تابلو نقاشی و...

خانه هاى امن

ترافیک کابل

وضعیت زنان افغان، همیشه محور بحث بوده. شرایطی که زنان در دوران تسلط طالبان داشتند، و شرایط فعلی آنان. با معرفی یکی از دوستان خوبم به دیدار معاون وزارت زنان رفتم. گرم و صمیمی پذیرای ما شد.

یکی از کارهای این وزارتخانه در سالهاى اخیر ایجاد مکان هاى امن برای زنان است. خانه های امنی که تنها سرپناه دختران و زنانی است که از خشونت خانگی و سنت های قومی به آن پناه می آورند.

با هماهنگی معاون وزارتخانه به یکی از این خانه ها در کابل رفتم. خانه ای در یکی از محله های خوب کابل.

پس از استقبال گرم خانم مدیر و گفتگویی دوستانه، اجازه بازدید از خانه را گرفتیم.

خانه ای ویلایی با حیاط نسبتا بزرگ و باغچه ای که با تاب و سرسره تزئین شده بود. زیر نگاه کنجکاو دخترها حیاط را طی کردیم. قبل از ورود به خانه کفشها را در آوردیم. یک هال کوچک داشت که دیوارهایش با هنرهای دستی دختران زینت یافته بود.

نگاه های معصومانه شان وقتی با نگاهم تلاقی می کرد، سرشان را پایین می انداختند. اتاق نشیمن، یه اتاق بزرگ بود که با پشتی و فرش مبله شده بود. دخترها دور تا دور اتاق نشسته و مشغول تماشای تلویزیون بودند. بعضی کار دستی هم می کردند. قلاب بافی، ملیله دوزی...

امید به آینده

زنی که مشغول قلاب بافی بود، یک لیف قرمز به من داد و گفت ۱۰۰ افغانی. از خانم مدیر داستان زندگیش را پرسیدم. یکی از قدیمی ترین ها بود. نزدیک به ده سال بود که در این خانه زندگی می کرد. قربانی تجاوز بود. دختر کوچکش را هم در همین خانه بزرگ می کرد. دخترک سرشار از انرژی و شور زندگی بود، اما مادر هنوز از آسیب روحی که نتیجه آن تجاوز بود رنج می برد. سرگرمی اش بافتن لیف بود و از محل فروش این لیف ها توانسته بود مبلغی پس انداز کند.

با یکی از دخترها، سکینه، به اتاق خوابش رفتیم. اتاق یک تخت و یک کمد داشت، ولی سکینه گفت که با چند نفر دیگر در آن اتاق زندگی می کند. سکینه گفت که بیش از دو سال است که در این خانه زندگی می کند. به اجبار به ازدواج مردی در آمده بود که دوستش نداشت. مرد او را کتک میزده، تا آنجا که دیگر برایش تحمل کردن دشوار شد، خانواده اش به درخواست کمکش جواب رد دادند و گفتند که باید با همین شرایط زندگی کند. بالاخره تصمیم گرفته بود که خودش را به این خانه امن برساند. با کارهای دستی، خیاطی و گاهگاهی سفارش های آشپزی، کمی سرمایه پس انداز کرده بود و امید داشت که بتواند روزی خانواده خودش را داشته باشد. اگر این خانه امن نبود سکینه به دلیل فرار از خانه، سالها در زندان زنان می پوسید.

ناهار با طعم غذاى ایرانى

ناهار مهمانشان بودم. چه گرم و صمیمی، همه کمک کردند و سفره بزرگی در همان اتاق تلویزیون پهن کردند. سالاد شیرازی، عدس پلو، ماست و سیب.

اتاق مطالعه، مجهز به یک کتابخانه کوچک و سه کامپیوتر بود. دخترهای کوچک تر به مدارس معمولی می رفتند. بزرگترها بعضی روزها در همین اتاق مطالعه کلاس داشتند. آنها قران هم می خواندند. گوشه دیگر حیاط دو اتاق بود که یکی اتاق خیاطی و دیگری آرایشگری بود. همینطور آشپزخانه ای که سفارش های غذا را آنجا آماده می کردند. البته سفارش ها فقط از معتمدان دریافت می شد. درآمد همه کارها به حساب خود زنان واریز می شد و همه از این موضوع خوشحال بودند.

حدود بیست دختر و زن در این خانه زندگی می کردند. این خانه یکی از ده ها خانه ای بود که زیر نظر وزارت امور زنان اداره می شد. اینها دخترانی بودند که شانس رساندن خود به این مراکز را داشتند. زندگی در این مراکز برایشان بهتر از شرایطی بود که در جامعه با آن مواجه بودند، اما همچنان آرزویشان بازگشتن به آغوش جامعه بود. گفتند در گذشته فرار از خانه موجب مى شد یا زندانى شوند یا از زندگى دست بشویند. راه سومى نبود و هنوز هم سرنوشت شماری از دخترانی که در نقاط دور زندگی می کنند، همین است.

خبرنگارى و دشوارى هایش

در یک هفته اقامتم در کابل موانع براى گشت و گذار آزاد را تجربه کردم. محدودیت، حصار و دلتنگى نسل جوان را از نا امنى ها و فرسودگى شان از بی نظمی ها را حس کردم.

از کار خبرنگارى و دشوارى هاى آن براى زنان و دختران جوان از زبان همکارانم بیشتر شنیدم. آنها برایم گفتند که در شرایطى که طالبان با حمله انتحارى و ترورهاى کور هر کسی را هدف مى گیرند، تهیه یک مصاحبه یا یک گزارش، حتى یک کلیپ چقدر برایشان دشوار است.

در کنار این دشواری ها، زنان با مشکلات دیگری هم مواجهند از جمله سنتهای خانوادگی و برخوردهای اجتماعی. با وجود این، در دشوارترین شرایط، داستان افغانستان را روازنه به جهان حکایت مى کنند، گاهى هم جانشان را در کف دست مى گیرند. از زنانى شنیدم که در رسانه ها کار مى کردند و به طور مرموزى کشته شدند. با وجود همه این محدودیتها و مشکلات، خبرنگاران زنِ افغان نقش پررنگی در دنیای خبررسانی ایفا می کنند.

اخبار مرتبط
پیام شما
رسانه ها
برگزیده ها
• سخنگوی وزارت خارجه چین: دور سوم آزمایش بالینی واکسن کرونا در برزیل شروع میشود
• سخنگوی وزارت خارجه چین: رییس جمهور در سه نشست سران پیشنهاد چین را تشریح میکند
• تصویب تصمیمات کمیته دائمی مجلس ملی نمایندگان خلق چین در مورد هنگ کنگ
• نخستین کشتی کروز ساخت چین آماده برای بهره برداری
• شی جین پینگ: توسعه چین بدون جهان ناممکن و شکوفایی جهان نیازمند چین است
• شی جین پینگ: با دخالت خارجی در امور داخلی اعضای سازمان همکاری شانگهای قاطعانه مخالفیم
• شی جین پینگ: مایلیم نیاز اعضاء سازمان همکاری شانگهای به واکسن کرونا را مد نظر قرار دهیم
• شی جین پینگ: سازمان همکاری شانگهای باید برای پیشبرد ایجاد جامعه بشری با سرنوشت مشترک تلاش کند
• شی جین پینگ: همکاری دوسویه باید جایگزین بازی مجموع صفر شود
• انتقاد سازمان ملل از سابقه حقوق بشر و رویکرد تبعیض آمیز و جدایی طلبانه آمریکا
• وضعیت حقوق بشر آمریکا در سازمان ملل مورد انتقاد گسترده قرار گرفت
بیشتر>>
خبرهای تصویری
بشنوید
ببینید