CRI Online
 

باغ من

GMT+08:00 || 2013-09-13 15:36:01        cri

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش

ابر با آن پوستین سرد نمناکش

باغ بی برگی

روز و شب تنهاست ،

با سکوت پاک غمناکش

ساز او باران ، سرودش باد

جامه اش شولای عریانی ست

ور جز اینش جامه ای باید ،

بافته بس شعله ی زر تارِ پودش باد

گو بروید یا نروید ، هرچه در هر جا که خواهد یا نمی خواهد

باغبان و رهگذاری نیست

باغ نومیدان ،

چشم در راه بهاری نیست

گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد

ور به رویش برگ لبخندی نمی روید

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟

داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید

باغ بی برگی

خنده اش خونی است اشک آمیز

جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن

پادشاه فصل ها پاییز

م-امید

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید