CRI Online
 

خاطرات روز پنجم سفر در چین

GMT+08:00 || 2009-10-29 11:17:27        cri

امروز سه شنبه 27 اکتبر 5 آبان سال 1388 خورشیدی، بعد از صرف صبحانه ساعت 7 و 30 دقیقه فورا به اتاق خود برگشته و یک حمامی کردم که خودم را برای مراسم امروز که به نظر من خیلی مهم بود. برنامه هم قبل از ظهر و هم برنامه بعد از ظهر.

برنامه قبل از ظهر که دیدن از موزه پایتخت چین بود و یکی از عوامل شیفته شدن من به چین و همچنین تاریخ کهن چین بود. سر ساعت 9 به طرف موزه حرکت کردم. وقتی به موزه رسیدیم از بزرگی ساختمان موزه دست به دهن شدم. واقعا معشر بود، جای همه عزیزان، شنوندگان و دوستان از جمله کریم اعرافی و معبد اسدی نژاد که از همسفرهای من در سفر قبلی به کشور دیگر بودند خالی بود.

زیاد وقت تان را نمی گیرم. وقتی داخل موزه که 5 طبقه بود و هر طبقه مخصوص یک نوع از فرهنگ چین بود واقعا حیرت آدم را در می آورد. ای کاش چپاولگران آثار ایرانی هم یک صدم به فرهنگ و تاریخ ایرانی رحم می کردند. به هر حال، از طبقات بسیار زیبای آنطبقاتی بود که لباس ها و سکه های امپراطوران چین را در خود جا داده بود و مراسم سنتی چین مانند عروسی در چین قدیم که به گفته آقا مهران عزیز در حال حاضر هم در بعضی از روستاهای آن مراسم اجرا می شود به نمایش در آمده بود دیدن کردیم.

بعد از بازدید از موزه به اتفاق دوستان ساعت 11 و 20 دقیقه به صرف ناهار رفتیم. ناهار هم خوب بود. یکی از غذاهای خوب در سفر ما بود. درست است که بیشتر غذاهای ان را سبزیجات و دریایی تشکیل می دهد، ولی بر خلاف چند روز اول سفر به چین به غذاها عادت کردم و امروز ناهار خوشمزه تر بود. میوه هایی که تا به حال ندیده بودم حتی اسمش را نمی دانستم.

بعد از ناهار به هتل بر گشته و برای مراسم اهدای جوایز در محل آماده و من لباس آذری خود را پوشیدم. فکر می کنم همه خوششان آمده بود. چون همه عکس می گرفتند و من واقعاً تا به حال خلوی آن همه دوربین قرار نگرفته بودم.

طبق برنامه، ساعت 3 مقاماتی از جمله رییس رادیو، سفیران و یا مقامات سفارت کشورهایی که برنده داتشته تشریف آوردند. از سفارت ایران هم آقای رزوانی و خوش لهجه تشریف آوردند و ضمن تبریک و گرفتن چند صد عکس به هتل بر گشته و به صرف شام عازم شدیم. معاون رادیو و برخی از مسئولین رادیو آمدند. بعد از خیر مقدم گفتن و صرف شام در یک محیط صمیمی هر نفر به زبان خود صحبت می کرد.

به اصرار همه، من هم کم صحبت کردم و به خاطر لباس آذری از من خواستند کمی رقص آذری کنم. بدون موسیقی سخت بود. من به خاطر حاضرین کمی رقصیدم و بعضی ها هم خواندند و بعد از گرفتن جایزه ها از همه خداحافظی و به هتل برگشتم. تا یادم نرفته بگویم که در این چند روز آقای مهران را خیلی اذیت دادم و خیلی با او شوخی کردیم. امیدوارم مرا بخشد.

نویسنده: حسینعلی کیوانی

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید