CRI Online
 

دو قصۀ کوتاه

GMT+08:00 || 2011-01-21 19:28:53        cri
درود به شما شنوندگان گرامی! در برنامه رنگین کمان این ساعت، دو قصۀ کوتاه پخش می کنیم که امیدوارم مورد پسند شما واقع شود.

قصۀ یکم

رئیس زندان به سه مرد که به سه سال زندان محکوم شده بودند، گفت که هر کدامشان می توانند یک درخواست بکنند.

مرد محکوم آمریکایی که معتاد به سیگار بود، سه چمدان سیگار برگ خواست.

زندانی فرانسوی که رمانتیک بود، یک زن زیبا برای همنشینی خواست.

مرد سوم یک تلفن برای تماس با خارج از زندان خواست.

سه سال بعد، وقتی محکومیت این سه مرد تمام شد و آزاد شدند، مرد آمریکایی در حالی که چند تا چند تا سیگار برگ در دهانش گذاشته بود، فریاد می زد: «آتش، آتش، به من آتش بدهید!» بله، او فراموش کرده بود، آتش بخواهد.

مرد فرانسوی در حالی که یک بچه به بغل داشت و زن حامله اش دست یک بچۀ دیگر را گرفته بود و جلو جلو می رفت، از زندان بیرون آمد.

ولی وقتی مرد سوم بیرون می آمد، دست رئیس زندان را فشرد و گفت: «در این سه سال، من هر روز با خارج تماس می گرفتم. تجارت من نه تنها متوقف نشده، بلکه در این مدت دو برابر رشد کرده است. برای قدردانی از شما یک دستگاه خودرو به شما هدیه می دهم.

پیامی که از این قصۀ کوتاه می توان برداشت، این است که زندگی ما نتیجۀ انتخاب ها و تصمیم های ما است. زندگی امروز ما نتیجه ای است که از تصمیم سه سال پیشمان گرفته ایم و انتخاب ها و تصمیم های امروز ما زندگی سه سال بعدمان را رقم خواهد زد. پس بهتر است هر لحظه با آخرین اطلاعات خود را به روز کنیم تا آیندۀ بهتری انتظار ما را بکشد.

از شما دعوت می کنم به قصۀ کوتاه دوم توجه کنید.

چن آئو تو که هرگز پایش را از تایوان بیرون نگذاشته بود، بالاخره پول هایش را جمع کرد و به یک گروه گردشگری پیوست.

همه چیز در خارج از تایوان برایش جالب بود و اولین بار در یک هتل اقامت می کرد.

پیشخدمت هتل روز اول به زبان انگلیسی به او می گفت: «سلام آقا! روز خوش!»

چن آئو تو که اصلاً انگلیسی نمی دانست، نفهمید که او چه می گوید. پیش خودش حدس زد که حتماً مثل روستای ما وقتی دو غریبه به هم می رسند، خودشان را معرفی می کنند. پس در دفعات بعد هر وقت پیشخدمت به او می گفت: «سلام! روز خوش!» او در جواب می گفت: «اسم من چن آئو تو» است.

وقتی این موقعیت سه بار تکرار شد، چن آئو تو عصبانی شد و فکر کرد که این پیشخدمت چقدر کندذهن است که نتوانسته اسم او را بعد از این همه مدت یاد بگیرد. بالاخره وقتی از راهنمای گردشگران معنی حرف انگلیسی پیشخدمت را پرسید، متوجه اشتباه خود شد.

او که شرمنده شده بود، بارها عبارت «روز خوش!» را به زبان انگلیسی تکرار کرد و حفظ شد.

صبح روز بعد، وقتی پیشخدمت درِ اتاق چن آئو تو را زد، او در را باز کرد و با صدای بلند به زبان انگلیسی گفت: «روز خوش!»

پیشخدمت در جواب گفت: «اسم من چن آئو تو است!»

نویسنده از این قصه نتیجه گرفته است که مردم باید در تماس های خود با یکدیگر از پیشداوری پرهیز کنند و با دقت بیشتر تلاش کنند تا در دیگران اثر مثبت بگذارند.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید