CRI Online
 

دو داستان کوتاه

GMT+08:00 || 2010-05-08 18:37:51        cri
داستان اول برنامه امشب ما، «شمع خاموش » نام دارد. لطفاً به آن گوش دهید.

مادری، فرزندش را در یک حادثه رانندگی از دست داده بود. او در غم و ماتم مرگ دخترش، هر روز اشک می ریخت و مویه می کرد. تلاش تمام دوستان و خویشاوندان او در تسلی و دلداری دادنش بی فایده بوده و مادر داغدار به این تسلی ها بی تفاوت است.

اما، یک روز او پس از ملاقات با یک روحانی، تغییر رویه داده و به روال عادی زندگی خود بازگشت.

هر کس که روحانی را می دید از او می پرسید: «چطور توانستید به این خانم کمک کنید؟»

روحانی در جواب می گفت: «من تنها یک داستان برای او تعریف کردم. به او گفتم که در زمان های قدیم، مادری بود که دخترش را از دست داده بود. کار این زن فقط گریه کردن بود و هیچ کار دیگری به جز مویه و زاری نمی کرد. یک شب این زن خواب دید که به بهشت رفته است. در آنجا کودکانی را دید که به مانند فرشتگان، هر کدام شمع روشنی در دست دارند و راه می روند. اما در میان آنان، دختری را دید که شمعش خاموش است. کمی که جلوتر رفت این دختر را شناخت. دختر خودش بود. مادر از او پرسید که عزیزم، چرا شمعت خاموش است؟

دختر پاسخ داد که شمع مرا روشن می کنند، اما اشک های مداوم شما آن را خاموش می کند.»

زندگی هر کس از دیگری جداست و هر فردی مسیر زندگی خود را طی می کند. ما قادر نیستیم که عزیزان خود را برای همیشه در کنار خود داشته باشیم. پس رخت بستن آنان از دنیا به معنای از دست دادنشان محسوب نمی شود.

این بود داستان اول امشب.

حال شما را به شنیدن داستان دوم برنامه رنگین کمان امشب دعوت می کنم. نام این داستان، «زندگی» است.

رئیس یک قبیله هندی به افراد قبیله خود گفت: «پروردگار به هر فرد، یک فنجان آب داده است.»

در واقع، زندگی مثل یک فنجان آب است. میزان آب درون فنجان، فقر و ثروت هر کس را نشان می دهد. اما آب زلال، بی رنگ و بدون مزه درون این فنجان، برای همه یکسان است. شما می توانید بسته به ذائقه خود این فنجان آب را شور و یا شیرین کنید. این حق شماست و کسی نمی تواند آن را سلب کند.

آرزوهای شما فراوان است و ممکن است برای شورتر شدن و یا شیرین تر شدن آب فنجان خود، نمک و یا شکر بیشتری به آن بیفزایید. اما یادتان باشد که آب درون فنجان تان، لبریز نشود؛ چرا که ظرفیت آن محدود است.

در نوشیدن آب فنجان زندگی، عجله نکنید و آن را آرام آرام بنوشید. چون شما همین یک فنجان آب را دارید و نوشیدن سریع آن، فنجان را خیلی زود خالی می کند.

یهودییان هم یک قصه قدیمی درباره زندگی دارند. روزی یک روباه، درخت انگوری را در آن طرف دیواری حصارکشی شده، مشاهده کرد که انگورهای زیادی دارد. روباه که دهانش آب افتاده بود همه جای دیوار را برای یافتن سوراخی در آن جستجو کرد و توانست سوراخی پیدا کند. اما این سوراخ برای روباه قصه ما خیلی کوچک بود. پس روباه تصمیم گرفت 6 روز چیزی نخورد که لاغرتر شده و بتواند از سوراخ دیوار عبور کند. روباه پس از خوردن انگورهای خوشمزه متوجه شد که چاق شده و نمی تواند از سوراخ دیوار عبور کند. بنابر این، مجبور شد که دوباره 6 روز چیزی نخورد و مجددأ لاغر شود که از سوراخ دیوار رد شود. روباه، دوباره همان روباه قبلی شد و تغییری نکرد.

در صحبت از زندگی، بعضی وقت ها اشاره به قطره ای از دریا و مشتی از خروار کافی است.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید