CRI Online
 

زن و شوهر

GMT+08:00 || 2009-05-27 17:01:18        cri
سرانجام زنی که در اتاق انتظار زایمان از درد می نالید، به گریه افتاد.

او بسیار ترسیده بود و پشیمان بود. به خودش می گفت کاش همه اینها یک کابوس باشد و وقتی بیدار می شود، متوجه بشود که مثل همیشه خوشحال و آزاد است؛ با آسودگی در مرتع قدم می زند و به دلخواه تفریح می کند. به هر حال مثل حالا گرفتارِ تختخوابی با نرده های فلزی نیست و از دردی که گویی هرگز متوقف نخواهد شد، به خود نمی پیچد.

زن به شدت گریه می کرد و چند بار فریاد زد:

«نمی خواهم! نمی خواهم! کمکم کنید! کمکم کنید!»

راست است. هیچ کس چنین وضعیتی را دوست ندارد. زن پیش خودش سوگند خورد که تا آخر عمرش هرگز اجازه نخواهد داد این تجربه وحشتناک تکرار شود! این اولین و آخرین بار بود.

نفهمید که چه مدت گذشت. بعد از یک ناله بلند، بچه به دنیا آمد. همه نیروی زن مصرف شده بود و با ضعفِ تمام روی تختخواب دراز کشید. زن در مدت کوتاه بی هوشی احساس کرد که کسی آرام و آهسته او را در آغوش گرفت. آغوشی گرم و آشنا. شوهرش بود. او در کنار زن نشسته بود و داشت اسمش را صدا می کرد و با او همدردی می کرد. ناگهان چیزی روی صورت زن افتاد. او تمام نیرویش را جمع کرد تا چشم هایش را باز کند. سپس چهره خیس از اشک شوهرش را دید.

زن از زمان آشنایی با شوهرش، هرگز گریه او را ندیده بود. حتی به فکرش هم نمی رسید که این مرد استوار و قوی ممکن است گریه کند. اما الان همین مردی که همیشه در برابر مشکلات برای او سینه سپر می کرد و بیشتر بار زندگی را بر دوش می کشید، مثل یک بچه گریه می کرد و سیل اشکش روی صورت زن روان می شد.

شوهرش گفت: دیگر نمی گذاریم بچه دار شویم. دیگر نه!

در یک آن، همه رنج و بیم از زن دور شد و نوعی شادی قوی و عمیق قلبش را گرم کرد. با این که حس می کرد بدنش مثل زمینی در زیر آفتاب سوزان تَرَک تَرَک شده، به نظرش می آمد که پس از آبیاری با اشک های شوهرش، گل های بزرگ و شادابی در او شکفته است.

شب تاریک به تدریج گذشت و آفتاب صبحگاهی از پنجره به اتاق زایمان تابید. صدای گریه بلند نوزادشان در اتاق پیچید. زن در عمق گرم آغوش شوهرش آرام گرفته بود و گویی هرگز مثل آن زمان احساس خوشبختی نکرده بود.

او خیلی زود سوگند خوردنش را فراموش کرد. ندایی در عمق قلبش قاطعانه تکرار می کرد: هر طور شده، هر طور شده یک بچه دیگر برایش به دنیا می آورم.

و واقعاً هم این کار را کرد. این بار اما، بدون هیچ ترس و پشیمانی!

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید