CRI Online
 

بزرگ شدن دختر از قوم هان در خانواده ای از ملیت اویغور

GMT+08:00 || 2014-10-24 14:58:30        cri

در ناحیه مسکونی "هون چی لو" شهر "چان جی" ایالت خودمختار ملیت "هویی چان جی" در منطقه خودمختار شین جیان ملیت اویغور، خانواده ای با ویژگی خاص زندگی می کنند. زوجی از ملیت اویغور به همراه پسرشان و دختری از ملیت هان که او را به فرزندی قبول کرده اند با شادی در کنار یکدیگر زندگی

می کنند. همسایگان این خانواده، اخلاق نیک آن ها را بسیار مورد تقدیر قرار

می دهند. زندگی مادر و دختر این خانواده بسیار آن ها را تحت تاثیر قرار داده است.

قهرمان داستان امروز، دختری از ملیت "هان" به نام "گلی" است.

گل، یک واژه به زبان اویغوری است. اما چرا این دختر از ملیت هان، یک نام اویغوری دارد؟ این داستان حدود سیزده سال پیش شروع شد.

بعد از ظهر بیست و هشتم ماه اکتبر سال 1997 "مانیش خان شاووتی" مثل همه روزها، همراه پسر ده ساله اش، "ابوبکر محمودی" سوار بر سه چرخه خود به بازار می رود. پس از خرید سبزیجات مورد نیازشان، هنگام بازگشت به خانه متوجه می شوند که یک جعبه روی سه چرخه آن ها گذاشته شده است. پس از آن که در جعبه را باز می کنند، با کمال تعجب می بینند داخل آن یک نوزاد است. "مانیش خان" با اشاره به آن وضعیت می گوید: به نظر می رسید که نوزاد همان روز به دنیا آمده است. او را داخل یک جعبه مقوایی گذاشته بودند. در آن زمان، به مدت سه ساعت منتظر ماندم ولی هیچ کس به سراغش نیامد.

به این ترتیب، "مانیش خان" نوزاد را که یک دختر بود و تنها سه روز از به دنیا آمدنش می گذشت، به خانه اش می برد و کارهای لازم را برای پذیرفتن او به عنوان فرزند انجام می دهد. خانواده "مانیش خان" این دختر را که از ملیت هان بود، "گلی" نامی زیبا از ملیت اویغور، می نامند.

خانواده "مانیش خان" ثروتمند نبودند. مساحت خانه آن ها تنها سی متر مربع بود. او و همسرش درآمد ثابتی نداشتند. زندگی اعضای این خانواده به سبب وجود نوزاد دشوارتر شد. اما "مانیش خان" نمی خواست گلی را رها کند.

مادر این خانواده می گوید: هنگامی که گلی را به خانه بردم، همسرم با دیدن او بسیار خوشحال شد و بلافاصله برای او شیر تهیه کرد. من فکر می کردم در صورتی که کمی خوراک داشته باشم، گلی گرسنه نمی ماند.

زمانی که گلی نزدیک به دو سال داشت."مانیش خان" و همسرش بیکار شدند. زندگی این خانواده با مشکلات زیادی روبرو شد. آن ها برای این که بتوانند برای "گلی" شیر تهیه کنند، مجبور به جمع آوری زباله های بازیافتی شدند.

برادرش ابوبکر نیز برای این که گلی بتواند درس بخواند تصمیم به ترک تحصیل می گیرد. او که نتوانست در دوره متوسطه تحصیل کند، از حدود ده سالگی شروع به کار کرد.

ابوبکر می گوید: از آن جا که گلی به سن مدرسه رفتن رسیده بود، من تصمیم گرفتم که ترک تحصیل کنم، چون اگر من هم می خواستم درس بخوانم، خانواده با فشار سنگینی روبرو می شد.

گلی دختری باهوش است. او مایه افتخار خانواده اش است. پدرش می گوید: گلی هر روز پس از بازگشت از مدرسه، در کارهای خانه کمک می کند. او حتی گاهی با مهربانی پاهای من را می شوید. با وجود این دختر، همه سختی هایی را که پیش از این داشتم فراموش کرده ام و این برای من بسیار ارزشمند است.

با وجود نگرانی های فراوان، "مانیش خان" تصمیم می گیرد تا حقیقت زندگی دخترش را زمانی که او به سن هجده سالگی می رسد، به او بگوید. اما، هنگامی که این دختر ده ساله بود، به طور تصادفی، سندی را که مربوط به پذیرش او به عنوان فرزند خانواده بود می بیند. او با دیدن این سند در حالی که اشک می ریخت به سوی مادرش رفته او را در آغوش می گیرد و می گوید: "مادر، شما بهترین مادر دنیا هستید."

چنین اتفاقی برای کودکی ده ساله، یک ضربه روحی بزرگ است، اما این مساله نه تنها برخورد گلی را نسبت به اعضای خانواده اش تغییر نداد، بلکه او بیش از پیش عاشق پدر و مادر و برادر خود شد. او حالا تصمیم دارد که به خوبی درس بخواند تا به این ترتیب زحمات خانواده اش را جبران کند.

این دختر قدرشناس می گوید: تنها کاری که می توانم انجام دهم، این است که به خوبی درس بخوانم. باید بیشتر تلاش کنم. من هرگز والدینم را مایوس نخواهم کرد. تصمیم دارم وارد یک دانشگاه خوب شده و مسوولیت خود را به خوبی انجام دهم.

"گلی" زبان اویغوری را خوب می داند. او به زبان اویغوری از پدر و مادر و برادر خودش که از ملیت اویغور هستند، تشکر می کند و می گوید: پدر، مادر و برادر عزیزم، از حمایت و مراقبت شما تشکر می کنم. از این که با من مثل دختر خودتان برخور کردید، سپاسگزارم!

"گلی" این دختر مهربان از ملیت هان، با توجه و مراقبت خانواده خود از ملیت اویغور، همچون نامش، مانند گلی زیبا در حال رشد است.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید