CRI Online
 

مهرِ مادر اویغور

GMT+08:00 || 2011-04-29 08:43:21        cri

دیگ بزرگ به قطر یک متر هنوز در خانۀ عارفه، ساکن بخش چین هه منطقۀ خودمختار شین جیان اویغور وجود دارد. همسایه های او، این دیگ را «دیگ وصال» نام گذاشته اند. آنها می گویند که این دیگ ما را به اعضای خانوادۀ عارفه تبدیل کرده و با محوریت آن در کنار هم با همبستگی، هماهنگی، سعادت و خوشحالی زندگی می کنیم. در سال های گذشته، عارفه و همسرش حبیب که درگذشته است، هر روز در دیگ مشهور، خورش های خوشمزه درست کرده و 19 کودک را با آن بزرگ می کردند. 10 نفر از آن 19 کودک، یتیم هایی از اقوام اویغور، هان، هویی و قزاق هستند که حبیب و عارفه از سال های 60 سدۀ گذشته یکی پس از دیگری به فرزندی پذیرفتند.. امروز جمعیت این خانوادۀ بزرگ همراه با یک داماد ازبک و یک عروس تاتار به حدود 180 نفر می رسد و از 6 قوم مختلف هستند. در هر مناسبت جشن، این فرزندان و نوه ها مثل کبوترهای جلد به لانه بر می گردند و دور مادرشان جمع می شوند. عارفه با لبخند می گوید: خیلی خوشحالم. از این که دخترها و پسرهای سر به راه و حرف گوش کنی دارم، خیلی خوشحالم و احساس خوشبختی می کنم.

عارفۀ 70 ساله هرگز خاطرۀ درگذشت والدینش در کودکی و تنها ماندن در کودکی را فراموش نکرده است. او به خوبی به رنج و مشقت یتیم بودن و آوارۀ خیابان بودن و گدایی کردن آشنا است. از این رو وقتی زن و شوهر قزاقی که همسایۀ او بودند، در سال 1963 میلادی یکی پس از دیگری بیمار شدند و درگذشتند، پس از مشورت با شوهرش سه فرزند همسایه شان را به فرزندی پذیرفت. بزرگ ترین آنها کمتر از 16 و کوچک ترینشان فقط 6 سال داشت. عارفه در آن زمان خود به تازگی مادر شده بود.

بزرگ کردن 19 بچه برای حبیب و عارفه کار آسانی نبود. خوشبحتانه صدای گفت و گوی خبرنگار ما با حبیب در سال 2008 حفظ شده است. او در آن زمان گفت: من روزها سر شغل اصلی ام می رفتم و شب ها اضافه کاری های متفرقه می کردم. زیرا آن بچه ها را به فرزندی پذیرفته بودم و وظیفۀ خود می دانستم که آنها را خوب بزرگ کنم و بار بیاورم. هیچ وقت احساس خستگی نکردم.

حبیب همۀ درآمدش را صرف خرید غذا می کرد. او یک رأس گاو شیری خرید و نگهداری کرد، ولی اعضای این خانوادۀ بزرگ حریص خوردن شیر نبودند. به این ترتیب بیشتر شیرِ گاو فروخته و درآمد آن صرف خرید لوازم ضروری زندگی می شد. وآن شو جن دختر هویی از این خانواده می گوید: دیگ خانۀ ما آنقدر بزرگ است که خوراک تهیه شده در آن برای سیر کردن سی تا چهل نفر کافی است. ولی همیشه هم یک دیگ غذا برای همۀ ما کافی نبود. بعضی وقت ها مادرم همۀ غذا را به بچه ها می داد و خودش هیچ نمی خورد.

طی حدود 40 سال گذشته، زندگی خانوادۀ عارفه تغییر زیادی کرده است. خانۀ قدیمی آنها به یک خانۀ بزرگ و جادار و روشن تبدیل شده و اعضای خانواده همیشه زیر داربست انگور می نشینند و چای می خورند و خاطرات روزگار گذشته را با هم مرور می کنند. حالا 19 فرزند عارفه ازدواج کرده اند. بعضی کادر، بعضی کارگر و بعضی از آنها بازرگان شده اند. آنان به یکدیگر احترام می گذارند و در صلح و صفا و آرامش در کنار هم زندگی می کنند.

گوش کنید! این یک آواز مردمی قزاقی به نام «مادر» است که فرزندان عارفه برای مادرشان می خوانند. آنها می خوانند: در دوردست دلم برایت تنگ شده است. حتی اگر به دورترین نقطۀ زمین بروم، هرگز، تو، مادر عزیزم، را فراموش نخواهم کرد. کسی که مادر دارد، هرگز پیر نمی شود. مادر عزیزم! دلم برایت تنگ شده است.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید