CRI Online
 

P

GMT+08:00 || 2009-05-07 17:42:27        cri

pá

Œv. 爬动;爬行:

1:(فعل) روی شکم خزیدن:

爬动爬行

خزیدن| چهار دست و پا راه رفتن

这小孩才几个月就会爬了

این بچه چند ماهه می تواند روی شکم بخزد.

v. 抓着东西往上去;攀登:

2:(فعل) بالا رفتن؛ صعود کردن:

爬山|爬树

از کوه بالا رفتن، کوه نوردی| از درخت بالا رفتن.

星期六我们去爬山

شنبه این هفته، ما به کوه نوردی می رویم.

Žv. 起床;站起:

3:(فعل)از خواب بیدار شدن؛ پرپاشدن:

天一亮,他就爬起来了

او بامداد از خواب بیدار شد.

pà

Œv. 害怕;感到恐惧:

1:(فعل)وحشت کردن، ترسیدن:

怕人

ترسیدن از دیدن کسی؛ وحشتناک بودن

怕事

ترس از دچار شدن به مزاحمت

她有点怕生人

او از دیدن غریبه ها می ترسد.

v. 担心:

2:(فعل) نگران بودن:

我怕他忘了

نگرانم او این کار را فراموش کند.

pái

Œv. 按顺序排列位置或摆放:

1:(فعل) به ترتیب قرار دادن:

排座位

به ترتیب جا گرفتن

大家排队等公共汽车

در صف اتوبوس ایستادن

n. 排成的横队:

2:(اسم) ردیف؛ صف:

前排

ردیف جلو

第五排

ردیف پنجم

他坐在后排

او در ردیف عقب می نشیند.

pán

n. 盘子:

(اسم) سینی، طبق؛ بشقاب بزرگ:

盘子茶盘

بشقاب بزرگ| سینی چای

果盘里摆满了水果

بشقاب پر از میوه است.

pánɡ

n. 边;侧:

(اسم) کنار؛ پهلو؛ طرف؛ سو:

旁边路旁

پهلو| کنار راه

桌子旁有个小椅子

کنار میز یک صندلی کوچک قرار دارد.

pànɡ

adj. 肥胖:

(صفت) چاق:

胖子

آدم چاق

他胖了许多。

او خیلی چاق شده است.

这小孩长胖了

این بچه چاق شده است.

pǎo

Œv. 快速地前进

1:(فعل) دویدن،بسرعت پیش رفتن:

长跑|跑步

دوی استقامت|( راه پیمائی)دو

他跑得很快

او می تواند خیلی تند بدود.

v. 逃走;溜走:

2:(فعل) گریختن، فرار کردن، در رفتن:

逃跑

فرار کردن

别让他跑了

مواظب باش او فرار نکند.

Žv. 泄露;挥发:

3:(فعل)فاش کردن؛بخارکردن؛بصورت فرار در آوردن:

跑电跑油

نشت برق| نشت سوخت (نفت، روغن)

自行车有点跑气

تایر دوچرخه نشتی باد دارد.

pénɡ

n. 朋友:

(اسم) دوست:

朋友

دوست

小王是我的好朋友

شیاو وان دوست صمیمی من است.

pènɡ

Œv. 撞击:

1:(فعل) دست زدن، لمس کردن؛تصادف کردن:

碰杯

گیلاس ها را به هم زدن؛ جام ها را به هم زدن

猫把花瓶碰倒了

گربه گلدان را واژگون کرد.

v. 偶然遇见;正好赶上:

2:(فعل) ملاقات کردن اتفاقی؛ برخورد کردن:

碰面

روبرو شدن

碰见

به طور ناگهانی با چیزی یا کسی رو به رو شدن

我在北京碰到他了

من در پکن با او رو به رو شدم.

pí

Œn. 动植物表面的组织

1:(اسم) پوست، جلد حیوانات یا نباتات:

皮毛树皮|牛皮

پوست مودار، خز| قشر خارجی درخت| چرم گاو

n. 加工过的兽皮:

2:(فعل)چرم حیوانی فراوری شده:

皮鞋皮包

کفش چرمی| کیف چرمی

他穿着一件皮大衣

او یک پالتوی چرمی پوشیده است.


1 2
اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید