CRI Online
 

ناسزاهایم به تو، به خودم برگشت

GMT+08:00 || 2013-10-28 19:29:56        cri

"یان این" نخست وزیر کشور "چی" در دوره ی بهار و پاییز چین بود. در دوره ی ماموریت وی، کشور "چی" بسیار قدرتمند و مردم این کشور بسیار سعادتمند بودند . روزی از روزها، "یان این" برای ماموریت سیاسی به کشور "چو" اعزام می شود. پادشاه کشور "چو" می دانست که سفیر کشور "چی" کوتاه قد است و صورتی زشت دارد، به این سبب تصمیم گرفت تا هنگامی که "یان این" وارد کشورش می شود او را مورد تمسخر و آزار قرار دهد، بنابراین به پیروان خود گفت که "یان این" مردی کوتاه قد است، نباید دروازه اصلی را برایش باز کنید. بگذارید او از درب کوچک در کنار دروازه اصلی عبور کند.

"یان این" برای ملاقات با پادشاه کشور "چو" از راه رسید. هنگامی که دید درب کوچک برای او باز شده و دروازه اصلی بسته است، متوجه شد که پادشاه کشور "چو" از روی عمد او را در چنین وضعیت مشکل قرار داده است. بنابراین گفت: " این را می دانم که اگر به کشور سگ ها سفر کنیم، باید از دروازه سگ عبور کنیم. اما امروز من به کشور "چو"

آمده ام. اما باید از دروازه سگ عبور کنم. نمی دانم چرا؟! آیا به مکانی اشتباه آمده ام و یا شاید وارد کشور سگ شده ام ؟

پادشاه کشور "چو" با شنیدن سخن "یان این" بی درنگ دستور داد دروازه اصلی را باز کنند و "یان این" را به کشور "چو" دعوت کرد.

در این ملاقات، پادشاه کشور "چو" به عمد از "یان این" پرسید: چرا کشورت تو را که کوتاه قد هستی، اعزام کرده است؟ مگر کشور "چی" فردی بلند قد ندارد؟ "یان این" لبخندی زد و گفت: چرا در کشور ما هم افراد قد بلند بسیارند. اما کشور "چی" اصلی برای اعزام سفیر دارد. به عبارت دیگر، کسی که هم توانا و هم سیاستمدار باشد، به کشوری که پادشاه آن خردمند و تواناست، اعزام می شود. من ناتوان هستم و قیافه خوبی هم ندارم. به این سبب پادشاه ما من را به کشور شما اعزام کرد.

پادشاه "چو" قصد داشت به "یان این" اهانت کند اما موفق نشد و این گونه پاسخی

دندان شکن دریافت کرد. با این حال، پادشاه چون حاضر نبود تن به شکست دهد، چاره ای دیگر اندیشید. وی به یکی از سربازانش دستور داد تا خود را به جای دزدی که دستگیر شده است، جا بزند، سپس پادشاه چو، در برابر "یان این" دزد قلابی را محاکمه کرد و از روی عمد از وی پرسید: جرم تو چیست ؟ دزد پاسخ داد: دزدی. پادشاه این بار پرسید :اهل کجا هستی؟ دزد پاسخ داد: اهل کشور "چی" هستم . پادشاه "چو" به "یان این" گفت: مثل آن که مردم کشور شما به دزدی علاقه مندند.

"یان این" هم که فردی باهوش بود، در پاسخ گفت: شنیده ام که در جنوب، میوه ی درخت نارنگی درشت و شیرین است. اما اگر به شمال انتقال یابد، میوه خشک و ترش به

بار می نشیند. حال این سوال پیش می آید که چرا میوه ی یک درخت در نقاط گوناگون

ثمره ای مختلف دارد؟ علت را من می دانم، علت این است که آب و خاک مناطق یکسان نیست. این مرد هم در کشور "چی" دزدی نمی کرد، اما چرا در کشور "چو" دزدی می کند؟ علت این است که آب و خاک و اصل و فرهنگ کشور شما این مرد را تغییر داده است . آب و خاک این جا آدم خوب را به فردی بد تبدیل می کند.

با شنیدن این سخنان "یان این" پادشاه کشور "چو" ابراز پشیمانی کرد و گفت: می خواستم به تو اهانت کنم. اما این اهانت ها متوجه خودم شد. پادشاه "چو" هوش "یان این" را مورد تحسین قرار داد و برخوردش با وی تغییر کرد. پس از آن، دو کشور "چی" و "چو" به توافق نظرهای بسیار رسیدند و "یان این" با انجام رسالت خود به کشورش باز گشت.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید