در طی سال هایی که سروش صحت را از دور و نزدیک می شناسم بیش از هر چیز سبک زندگی او برای من کنجکاوی برانگیز بوده است. خیلی بیشتر از بازی ها و نوشته ها و کارگردانی هایش. او کار موفق در این حوزه ها کم نداشته که بسیاری از آنها در حافظه ما مانده است اما آنچه مزیت بزرگ اوست، سبک معاشرت و نوع خوش مشربی خاص اوست. گاه مرا یاد توصیف رومن رولان از کولا برونیون می اندازد.
یک نوع حس شوخی با زندگی که توانسته در طول سال ها در روحیه و رفتار خود آن را حفظ کند. یک نوع بی خیالی در عین انضباط، خوش بینی در عین بدبینی، یک نوع دردمداری آمیخته با روشنفکری، فرهیختگی عجین شده با رفتارهای عامیانه، سروش در میان این قطب اضداد ایستاده است و توانسته برای خودنوعی از شیوه زندگی ایجاد کند.

راز محبوبیت سروش در میان دوستان و اطرافیانش همین سبک خاص او در زندگی است. در حرت مداومش میان قطب های متضاد یا آنطور که خود در توصیفی شیمیایی می گوید در چرخش های مخالف جهت یکدیگر اربیتالی.
گاه فکر می کنم سروش اگر می توانست به جای سریال ها و فیلم هایش دست به قلم می شد و به سبک قدما رساله می نوشت ما با یک حکیم مواجه می شدیم. رساله هایی درباره زندگی، مرگ و روابط... اما می دانم که آن حس تواضع گیج کننده اش، آن نیروی حکمت پرور درونش را سرکوب خواهد کرد و دست آخر چیزی نخواهیم داشت جز حکایت های مینیمال طعنه آمیز با پایان های باز که بیش از آنکه یادآور ملاصدرا باشد ما را یاد آرت بوخوالد می اندازند.
بهانه گفت و گوی ما همین ماجرای سبک زندگی او بود. در این گفتگو نه از مهران مدیری سوال شد و نه عطاران. نه از ساختمان پزشکان و نه از پوپک و مش ماشاءالله. در اینجا از تام سایر حرف زدیم و شب هول و جلال آل احمد و بهرام بیضایی. از زندگی، از زیبایی و پوچی اش. از گذر عمر و لذت نشستن پای جوی... خواستم روی دیگر این هنرمند محبوب را پرده برداری کنم. نمی دانم موفق شدم یا نه اما فکر کنم حداقل گفتگوی بامزه ای شده است.
1 2 3 4 5 6 7 8 9