در
زمان حکومت سه کشور (220 تا 265
میلادی) «تسائو تسائو» و پسرانش
ادبیانی
ناماور بودند. پسر سومش به نام
«تسائو جی» از کودکی با هوش و
کوشا و با استعداد بود
و تسائو تسائو او را بدین مناسب
بسیار دوست داشت، اما «تسائوپی»
برادر تسائو جی
نسبت به او حسد می ورزید.
سال 220 میلادی هنگامیکه تسائو
پی به قدرت رسید پیوسته نگران
بود که مبادا برادر
کوچکش هم به قدرت برسد، از این
رو پیوسته در صدد بود تا او را
از میان بردارد اما
موقع مناسبی پیدا نمی کرد.
روزی تسائوپی، که حالا فرمانروا
بود، برادر کوچکتر یعنی تسائو
جی را فرا خواند و
مزورانه به او گفت: شنیده ام
خوب شعر می گوئی. امروز می
خواهم ترا بیازمایم و قدرت
شاعری ترا ببینم، اما شرط این
آزمایش آنست که شعر مورد مسابقه
را فقط در هفت دقیقه
بسرائی،در غیر این صورت ترا به
قبل می رسانم. برادر کوچک
خشمناک و اندوهگین شد اما
خود را نباخت، بر فور شعری
متناسب و مطابق وقت و حال سرود
خواند.
مضمونش انی بود: دانه های لوبیا
درون دیگ در آب می پزد و از هم
باز می شود، اما
ساقه های خشک لوبیا در زیر دیگ
آتش افروزی می کنند و لوبیا را
در داخل دیگ به گریه
می اندازند. این ساقه ها و دانه
های لوبیا از یک ریشه آمده اند،
چرا باید ساقه خشک
با شعله های خود دانه ها را
درون آب زیر ورو کند و به ستوه
آورد. من نیز که در ریشه
مشتر کم چرا باید رنج بکشم و به
ستوه بیایم.
برادر
بزرگش با شنیدن آن شعر دریافت
که برادر کوچکش به یاری کلمات
شعر در واقع
رفتار او را به باد انتقاد
گرفته است. احساس پشیمانی کرد و
او را نکشت.
بعدها مردم مضمون این شعر را به
عنوان مثلی در مورد رنجاندن و
آزار یا کشتار
برادران و نزدیکان به کار می
برند. بر گردان اصلی شعر این
است: هنگامیکه لوبیا را
در دیگ می جواشانند ساقه آن را
زیر دیگ به عنوان سوخت می
گذارند لوبیای درون دیگ به
ساقه زیر دیگ گفت: اما از دیک
ریشه ایم پس چرا با بی صبری مرا
آزا می رسانی.