دو
برادر باهم به شکار رفته بودند.
در آسمان دسته ای از غازهای
وحشی پرواز می
کردند. برادر بزرگ تیری در کمان
گذاشت و به برادر کوچک گفت
ببین
من این غازهای وحشی را به تیر
می زنم تا به خانه ببریم و
بپزیم و بخوریم.
برادر کوچک گفت: نباید بپزیم
بلکه باید کباب کنیم زیرا اگر
غاز وحشی را وقتیکه
در حال پرواز نیست شکار کنند در
آن صورت با پختن خوشمزه می شود
اما غاز وحشی شکار
شده در حال پرواز را باید کباب
کرد تا طعم و مزه بهتره پیدا
کند.
دو برادر درباره پختن یا کباب
کردن غاز به بحث و گفتگو
پرداختند.
یکی
می گفت باید غاز وحشی را پخت و
دیگری می گفت باید آن را کباب
کرد.
در این هنگام پیرمردی بر آنها
گذشت دو برادر او را به داوری و
حکمیت خواندند.
پیر مردی پس از شنیدن سخنان آن
دو برادر گفت:
این
مطلب قابل اینهمه بحث و مشاجره
نیست شما غاز وحشی را دونیم
کنید نیمی از آن
را بپزید و نیم دیگر را کباب
کنید، و هر کدام نیمه ای را که
مطابق ذوق اوست بردارد
و بخورد.
برادران
به این نظر پیر مرد راضی شدند و
بعد در صدد بر آمدند که غازی را
شکار
کنند اما دیگر اثری از غاز در
آسمان نبود.
مثل
فوق را که از این داستان ناشی
شده است در موردی به کار می
برند که بخواهند
گوشزد کسی کنند که با بحث و
مذاکره بیجا فرصت مناسبی را از
دست می دهد.