مقیاس صنعت تولید چین در سال 2010 از مقیاس ایالات متحده فراتر رفته و به «کارخانه جهان» تبدیل شده است. فولاد، تولید خودرو، لوازم خانگی، تجهیزات مخابراتی، شیمیایی و دیگر صنایع آمریکا که زمانی مایه مباهات این کشور بودند به تدریج در حال از دست دادن رونق خود هستند. صنعت تولید هواپیماهای غول پیکر نیز با توجه به وقوع چندین حادثه ایمنی و هرج و مرجهای مدیریتی در شرکت «بوئینگ» زیر سوال رفته است.
سهم ارزش افزوده تولید ایالات متحده در تولید ناخالص داخلی (GDP) به کاهش خود ادامه داده است. از زمان وقوع بحران مالی جهانی در سال 2008، این نسبت اساسا زیر 12 درصد نوسان داشته است.
بسیاری از نواحی صنعتی سنتی به «کمربند زنگار» (Rust Belt) تبدیل شدهاند و «دیترویت» به عنوان افتخار صنعت آمریکا و «پایتخت خودروی جهان» نیز حتی در آستانه ورشکستگی قرار دارد.
کمربند زنگار عبارتی است برای منطقهای که بخش بالایی شمال شرق ایالات متحده، دریاچههای بزرگ، و ایالتهای غرب میانه آمریکا را پوشش میدهد، و به افول اقتصادی، از دست دادن جمعیت و زوال شهرها به دلیل کوچک شدن بخش صنعتی آن که زمانی قوی بود، اشاره دارد.
اما چگونه آمریکا به این نقطه رسید؟ جایگاه ویژه دلار آمریکا به عنوان ارز جهانی و افزایش سرمایه مالی یکی از فاکتورهای کلیدی است که منجر به افول اقتصاد واقعی و صنعت تولید ایالات متحده شده است.
اقتصاد ایالات متحده و جایگاه دلار همدیگر را به صورت متقابل تقویت میکنند. شکوفایی اقتصاد آمریکا، دلار را به یک ارز بینالمللی تبدیل کرده است. اتکا بر انحصار مطلق دلار آمریکا در سیستم پولی بینالمللی، به ایالات متحده مزیتهای تجاری و مالی فوق العاده بخشیده است.
تجارت جهانی تحت سیستم اقتصاد و تجارت جهانی تحت سلطه دلار به مدلی تبدیل شده که در آن آمریکا دلار را صادر میکند و سایر کشورها کالاها و خدمات را برای مصرف ایالات متحده تولید میکنند.
به دلیل آنکه دلار آمریکا به عنوان یک سلاح مورد استفاده قرار میگیرد به ویژه از زمانی که دلار از طلا جدا شد، جهان دیگر قادر نیست واشنگتن را از چاپ پول منصرف کند.
ایالات متحده با یک دست اوراق قرضه منتشر و با دست دیگر پول چاپ میکند. تریلیونها دلار سرمایه به آسانی با تغییر ترازنامه بانک مرکزی آمریکا «تولید» میشود.
آمریکا با «قدرت پولی» گسترش نامحدود اعتبار پولی، بارها و بارها بحرانهای خود را به دنیا منتقل کرده است.
بدهی آمریکا و دلار آن مانند کانالی نامرئی هستند که به اقتصاد جهانی وصل شدهاند و
این امکان را برای ثروت فراهم کرده که پیوسته به سوی ایالات متحده جریان یابد.
اقتصاد آمریکا در این عملیات پولی اعتیادگونه تدریجا در حال جدا شدن از واقعیت و سیر به سوی مجازیسازی، مالیسازی شدید، حبابها و توخالی شدن صنعت تولید است.
صنعت مالی به صنعت پایهای اصلی اقتصاد ایالات متحده تبدیل شده و بیش از 21 درصد تولید ناخالص داخلی آن را به خود اختصاص داده است. سرمایه مالی تدریجا به یک نیروی برتر در اقتصاد و سیاست آمریکا تبدیل شده و بازار سهام به یک ابزار مهم برای خلق ثروت بدل گشته است.
توسعه سریع اقتصاد مجازی و نوآوری و گسترش بیش از حد منابع مالی به بحران مالی منجر شد که در سال 2008 کل دنیا را فرا گرفت.
کتاب «سازندگان و گیرندگان: ظهور امور مالی و افول اقتصاد واقعی آمریکا» به قلم «رعنا فروهر» خبرنگار امور مالی آمریکایی، روند مالیسازی در اقتصاد ایالات متحده را شرح میدهد؛ «ییچن» پژوهشگر امور مالی اخیرا کتاب جدیدش تحت عنوان «رهایی از دام دلار» را منتشر ساخته و در آن اشاره میکند که دلار آمریکا به عنوان ارز جهانی، مزیتهای ویژهای برای ایالات متحده به ارمغان آورده اما از سوی دیگر واکنشهای منفی نیز برای آن به همراه داشته است.
یکی از این پیامدها مجازیسازی بیش از حد اقتصاد آمریکا و تهی شدن صنعت تولید آن است. او در این کتاب از عبارت «نفرین منابع» استفاده کرده و این ضد حمله نیروی دلار را «نفرین دلار» توصیف میکند.
آمریکا از هژمون صنعتی و بزرگترین قدرت تولیدی به آنچه امروز میبینیم تبدیل شده؛ کشوری که در حال از دست دادن موقعیت پیشتازانه خود در صنعت تولید است.
میتوان گفت دلار آمریکا به دست آورده و از دست داده است. صنعت تولید به برتری اقتصادی ایالات متحده منجر شد و دلار آمریکا را به «صدر فهرست» ارز جهانی رساند؛ دلار آمریکا به عنوان ارز جهانی، ایالات متحده آمریکا را ملزم میکند که دلارها را برای مدت طولانی به جهان خارج صادر کند و کسری تجاری را به حالت عادی تبدیل نماید.
میتوان گفت دلار آمریکا به عنوان یک ارز جهانی طبیعتا دارای ژنی است که تولید را مستثنی میکند.
امروز اقلیم اقتصادی آمریکا با داشتن فناوری بالا و هژمونی دلار به عنوان ستونهای اصلی آن دیگر بستری مناسب برای توسعه تولید محسوب نمیشود.
-
2024/04/23 15:32:53
- GMT+08:00
- /