معمولا رسانههای غربی، چین را به عنوان نظامی مستبد و کشوری که هیچ ربطی به دموکراسی ندارد، توصیف میکنند. اما وقتی صحبت از «دموکراتیک بودن یا نبودن چین» به میان میآید، اغلب این سئوال از آنهایی که معتقد به این اندیشه هستند، می پرسم که «با فرض اینکه چین مایل به تغییر نظام فعلی خود و روی آوردن به دموکراسی به سبک غربی باشد، فکر میکنید کدام کشور غربی میتواند الگوی دمکراسی برای چین باشد؟»
معمولا پس از مطرح شدن این سئوال، آنهایی که به تازگی خشم خود را نسبت به نظام سیاسی چین ابراز کردهاند، اغلب پاسخی ندارند زیرا آنها منطق پشت این سئوال را میفهمند.
آنها میدانند گر پاسخ «آمریکا» باشد، در ادامه میپرسم که «چرا بریتانیا همچنان بر سلطنت مشروطه اصرار دارد و از نظام جمهوری آمریکا استفاده نمیکنند؟ آیا می توان گفت نوع دموکراسی بریتانیا هم درست نیست یا به حد کافی درست نیست؟»؛ اگر جواب آنها مثلا «بریتانیا» باشد، هم میپرسم که «چرا ایالات متحده از نوع نظام بریتانیا استفاده نمیکند؟ آیا میتوان گفت نوع دموکراسی آمریکا به اندازه کافی خوب نیست؟»
البته رد و بدل شدن این سوال و جوابها هم میتواند مربوط به دیگر کشورهایی باشد که به دموکراتیک بودن مشهورند اما میان خود اختلافاتی نیز دارند. به طور کلی، این امر جای شک و شبهه دارد که باآنکه هنجاری برای تعیین کشور الگوی دموکراسی وجود ندارد، بر طبق چه هنجاری کشوری را به عنوان کشور «غیر دموکراتیک» تعیین میکنند؟ این دو هنجار باید یکی باشد.
به عبارت دیگر، اگر دموکراسی معیار مشخص و یکپارچهای داشته باشد، در بین کشورهای به اصطلاح «دموکراتیک» باید کشورهایی وجود داشته باشند که «غیر دموکراتیک هستند» یا «به اندازه کافی دموکراتیک نیستند»؛ اما اگر قرار باشد دموکراسی با توجه به شرایط عینی کشورها شکال مختلف داشته باشد، نباید از دیگر کشورها به بهانه «غیردموکراتیک بودن» انتقاد کرد.
با وجود چنین تناقصی در دیدگاه کشورهای غربی، دولتهای کشورهای غربی همواره سعی میکنند حق انحصاری تفسیر دموکراسی را در اختیار خود داشته باشند و به بهانه عدم دمکراسی، کشورهای مورد نظر خود را سرزنش کنند. در واقع، وقتی از کشوری به عنوان «کشوری غیر دموکراتیک» صحبت میکنند، این یعنی «کشور مورد نظر با من فرق دارد پس باید محکوم شود».
نه تنها دولتهای کشورهای غربی تلاش میکنند قدرت تفسیر دموکراسی را در انحصار خود درآورند، بلکه حتی برخی سازمانهای غیردولتی این کشورها نیز به ارزیابی دموکراسی دیگر کشورها پرداخته که از میان آنها می توان به موسسه V Dem سوئد و «خانه آزادی» آمریکا اشاره کرد. آنها سعی میکنند بر اساس الگوی دموکراسی به سبک غربی که به نظر آنها الگویی تزلزل ناپذیر است، دموکراسی سایر دیگر کشورها را مورد ارزیابی قرار دهند.
به عنوان مثال، آنها بر این باورند که در هند و برخی کشورهای دیگر قدرت سیاسی خارج از کنترل است و محدودیتهای مناسبی ندارد بنابراین هند باید جزو کشورهای واپسرو دموکراتیک باشد؛ یا به خاطر اینکه فکر میکنند سهم تعداد هندیهایی که به مودی اعتماد دارند، بسیار بیشتر از ارقام مشابه در کشورهای اروپایی یا آمریکاست، می گویند در هند جریان ملی گرایی شدت گرفته و از لحاظ دموکراتیک عقب نشینی کرده است اما وقتی اتفاق مشابهی در آمریکای دوران ترامپ یا آلمان که مرکل برای 16 سال صدراعظم بوده، رخ میدهد، هیچ کس جرات این را ندارد که این دو کشور را به داشتن جریان ملی گرایی شدید و به اصطلاح عقب نشینی از میزان دموکراسی متهم کند.
با تفاسیر فوق، اگر نگاهی به «کنفرانس سران دموکراسی» که توسط آمریکا برگزار میشود بیاندازیم، متوجه میشویم که این یک گردهمایی پر از تناقضها است. آمریکا بیش از صد کشور را برای شرکت در این دعوت کرده و سعی دارد جهان را بر اساس هنجار «دموکراتیک بودن یا نبودن» تقسیم کند. با توجه به آنکه یک الگوی دموکراسی مشخص و هنجار واحد دموکراسی هنوز وجود ندارد، آمریکا طبق چه اصلی بیش از صد کشور که میان آنها تفاوتهای زیادی وجود دارد، به عنوان کشورهای دموکراتیک به این کنفرانس دعوت کرده و بقیه کشورها را خارج از این کنفرانس نگه میدارد؟
در واقع خود بایدن حقیقت را گفته است. رئیس جمهور آمریکا تشکیل «کنفرانس سران دموکراسی» را به منظور ایجاد یک اتحاد گسترده «دمکراتیک» برای بازدارندگی کشورهای به زعم وی خودکامه مانند چین و روسیه معرفی کرده است. به عبارت دیگر، آنچه که ایالات متحده واقعاً میخواهد، جمع آوری شرکای مطیع بیشتر برای مقابله با چین و روسیه است. از این رو میبینیم که هند که «کشور عقب مانده دموکراتیک» است، به دلیل درگیری مرزی با چین به این کنفرانس دعوت شده، اما مجارستان که آن هم «کشور عقب مانده دموکراتیک» معرفی شده، به این رویداد دعوت نشده زیرا حسن نیت زیادی نسبت به چین نشان داده است.
ریشه واژه «دموکراسی» به این معناست که مردم حاکم کشور باشند؛ این همان ماهیت «دموکراسی» است. در حالی که دستیابی یه این هدف بدون توجه به شکل آن امکانپذیر است پس اشکال مختلف آن نباید اهمیت داشته باشد. ما باید از آن درکی علمی و عقلانی داشته باشیم و از گرفتار شدن در دام کلامی «دموکراسی» که توسط کشورهای غربی ایجاد شده است پرهیز کنیم.