چرا کشورهای سلطه‌جو راهی جز افول طی نمی‌کنند؟
  • 2021
  • 24/04
  • 15:10:20

«وانگ یی» عضو شورای دولتی و وزیر امور خارجه چین عصر روز 23 آوریل /3اردیبهشت، در پکن به صورت ویدیویی  با کمیته روابط خارجی ایالات متحده تبادل نظر کرد. وانگ یی در این ارتباط آنلاین به این نکته اشاره کرد که چین طبق خرد تاریخی هزاران ساله خود بر این باور است «کشور سلطه جو حتما در مسیر افول قرار دارد اما این به آن معنا نیست که کشورهای قدرتمند حتما به دنبال هژمونی و سلطه جویی هستند».

چرا کشورهای سلطه‌جو راهی جز افول طی نمی‌کنند؟_fororder_W020210424066019944824

منطقی که بر اساس آن کشورهای قدرتمند به طور قطع به دنبال هژمونی هستند، ریشه در تفکر آنها دارد. اگر نگاهی به تاریخ قدرت های غربی بیاندازیم می بینیم این تاریخ سرشار از غارت های استعماری بی رحمانه است.

رویکرد «کشور قدرتمند، حتما به دنبال هژمونی است» گویای مسیری است که آنها رفته اند و در حقیقت این نظریه نیز بر شناخت  این کشورها از  توسعه روابط بین المللی تاثیر گذاشته است. به عبارت دیگر غربی ها بر این باورند، کشوری که بعد از آنان توسعه یافته، حتما یک چالش تهدیدکننده و غارت گر خواهد بود. به همین دلیل، معتقدند قدرت ها پس از قدرتمند شدن قطعا به دنبال هژمونی هستند و کشورهای کوچک و ضعیف را تحت فشار قرار می دهند.

چین بارها تأکید کرده است که در گذشته، حال و آینده هرگز به دنبال سلطه جویی، گسترش قلمرو، افزایش حوزه های نفوذ یا شرکت در مسابقات تسلیحاتی نبوده و نخواهد بود. تنش امروز میان چین و آمریکا در واقع ریشه در تلاش ایالات متحده برای مهار چین و اقدامات متقابل چین دارد؛ این کشمکشی بین ایالات متحده برای تسلط بر جهان و اقدامات قاطعانه ضد هژمونی چین است، کشمکشی بین هژمونی، قدرت و عدالتجویی.

برخی مدعی هستند دلیل اینکه چین می گوید به دنبال هژمونی نیست، این است که اکنون از قدرت کافی برخوردار نیست و پس از آنکه به طور کامل قدرتمند شد، ممكن است همانند آمریکا سلطه جویی را در جهان دنبال نماید و بی پروا سایر كشورها را سرکوب کند.

باید گفت این نگرانی عمدتا به دلیل عدم درک تاریخ چین است. اگر به تاریخ نگاه کنیم بر خلاف نگاه غربی ها که هژمونی را سرلوحه امور خود قرار داده اند، چین از دوران باستان هژمونی را نکوهش کرده است. ملت چین تحت تعالیم و تئوری «کنفوسیوس» صلح و آرامش را دنبال کرده و هرگز تسخیر و غارت را به عنوان شکوه و جلال نمی پذیرد. یک جمله معروف در «کلمات قصار کنفوسیوس» هست که می گوید «همه مردم سراسر جهان برادر یکدیگر هستند» که شبیه شعرمعروف سعدی شیرازی است که می گوید «بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند». در واقع ابتکار چین درباره برقراری «جامعه ای بشری با سرنوشت مشترک» از اندیشه کنفوسیوس مبنی بر انسجام و همبستگی جهان ریشه گرفته است. پایبندی چین به اصل سیاست خارجی «عدم مداخله در امور داخلی سایر کشورها» نیز بر اساس تفکر سنتی کنفوسیوس است که می گوید «آنچه را که برای خود نمی پسندید، بر دیگران تحمیل نکنید».

دقیقاً به دلیل چنین آموزه های عمیق فرهنگی است که چین حتی در قدرتمندترین دوره چین باستان، به دنبال تجاوزگری و سلطه بر سایر کشورها نبوده است. به عنوان مثال، در دوران سلسله «هان» که «جانگ چیان» در آن دوره به کشورهای آسیای غربی سفر کرده و سلسله «مینگ» که در آن سفرهای دریاسالار «ژنگ هه» به اقیانوس هند انجام شد، چین در آن زمان یک قدرت جهانی بود، اما در روابط خارجی خود به زورگویی و قلدری متوسل نشد و بالعکس فعالانه به دنبال همکاری تجاری و نتایج برد-برد بود که در نهایت تبادلات فرهنگ و تمدن بشری را به پیش برد. این نیز دلیل اساسی محبوبیت پیشنهاد «کمربند و جاده» چین در جهان امروز است.

اینکه «یک کشور نیرومند حتما به دنبال هژمونی است» یک فرمول جامع نیست اما این قانونی قطعی است که کشورهای سلطه جو حتما رو به زوال می روند.

با نگاهی به تاریخ می بینیم امپراتوری آشور، امپراتوری روم باستان، امپراطوری عرب، امپراتوری مغول و عثمانی ... همه لحظات باشکوهی را تجربه کردند، اما در پایان همه آنها مانند یک شهاب سنگ در آسمان شب تاریخ ناپدید شدند. تاریخ مدرن جهان سقوط هژمونی وحشیانه و خونین را ثبت کرده است. از هلند در قرن هفدهم تا پادشاهی بریتانیا در اوایل قرن نوزدهم، تا آلمان و ژاپن در اواخر قرن نوزدهم میلادی، جاه طلبی های تسخیر جهان به تدریج یکی یکی سرنوشتی جز نابودی نداشته اند.

در دوران امروز قانون قطعی تاریخی که «کشور سلطه جو رو به زوال می رود» برای ایالات متحده نیز استثنا نیست. آمریکا اخیرا مکررا تاکید کرده که روی باخت آمریکا شرط بندی نکنید (یعنی حتی تصور نکنید آمریکا شکست می خورد)، در حقیقت این حرف نشان دهنده روان  مضطرب و نامتعادل واشنگتن است. آمریکا در روزهای ابتدایی پایان جنگ سرد به اوج خود رسید و بسیار متکبر بود، اما بعد از آن گرفتار جنگ های خارجی، بحران مالی، مشکل در صنعت داخلی، افزایش شکاف بین فقیران و ثروتمندان، افزایش نژادپرستی گشت و در نتیجه در بسیج منابع  برای حفظ هژمونی خود به تدریج ناتوان شده است.  

اینکه در حال حاضر ایالات متحده به دنبال تقابل سخت با چین است، کاهش قدرت ملی آن و عدم اعتماد به نفس قاطعانه را ثابت می کند.

بدون تردید در دنیای امروز رویکرد «مخالفت با هژمونی» خواست مشترک همه کشورهای جهان است. آنچه از اقدامات و سیاست های ایالات متحده انعکاس می یابد این است که این کشور امروزه مسیر همکاریِ برد-برد را دنبال نمی کند و در صدد بازی مجموع صفر است. آمریکا با رویکرد سلطه جویانه خود از قوانین رقابت عادلانه پیروی نمی کند و با قلدری و نادیده گرفتن روند جهانی سازی اقتصاد بر سیاست اشتباه مهار تجارت بین کشورها یا حمایت گرایی تجاری (پروتکشنیزم) اصرار می ورزد. در واقع باید گفت این کشور فقط در مسیر اشتباه خود بیشتر و بیشتر به پیش می رود.

 

  • GMT+08:00
  • /