فان جونگ یان، جوانی فقیر بود که در سه سالگی پدرش را از دست داده بود. او زندگی سختی داشت و به ویژه نمی توانست برای خود خوراک خوبی تهیه کند، بنابراین هر روز برای خود آش می پخت و آن را در سه وعده می خورد. روزی یکی از دوستانش به خانه او می رود و متوجه مشکلاتش به ویژه در زمینه خوراک می شود. دوست فان می خواهد به او پول قرض دهد اما فان قبول نمی کند. روز بعد برای او غذا می برد، اما متوجه می شود که او ...