به نام خدا

cri 2011-09-19 20:30:22

بالاخره به پکن رسیدم، به وقتی تونستم آقای شین را پیدا کنم خیالم راحت شد. چون من برای اولین بار بود که به چین سفر می کنم و نمی توانستم هیچگونه ارتباطی با کسی برقرار کنم و هیچ شناحتی از این کشور نداشتم. برای همین با دیدن آقای شین که فارسی بلد بود، خوشحال شدم.

پکن را دیدم خیلی شهر بزرگ و قشنگی بود، ولی حیف که یک روز پیشتر نبودم دوست داشتم خودم در شهر گردشگری و عکاسی کنم. امروز که به ارومچی آمدم، بازهم نمی دانستم که چطور شهری است و مردمانش چطری هستند. ولی یک پیش زمینه ای آقای شین درباره ارومچی به من گفته بود و خوشحال شدم. بعد از ظهر که به بازار ارومچی رفتیم، خیلی برای من جالب بود. چون از همه جاها و هر زبانی در آنجا بودند. بازار سنتی داشت خیلی از اجناس آن مثل ایران بود.

چینی ها یک مراسم خیلی خوبی بعد از خوردن شام دارند و بعد از شام به میدان یا پارک می آیند و با موسیقی، ورزش و حرکات موزون انجام می دهند. به نظرم این کار خیلی در روحیه و جسم آدم تاثیر مثبتی ایفا می کند. در ایران هم صبح ها شبیه هم چین مراسم در پارک ها هست. ولی نه به این وسعت.

با آدم های زیادی رو به رو شدم، چین ها مردمان آرام و مهربانی برای من بودند.

بعد از چند روز بالاخره امروز (پنجشنبه 15 سپتامبر) صحبانه ای دوست داشتم را پیدا کردم. به مراسم افتتاحیه «شین جیان از دریچه دوربین من» رفتیم، وارد سالن کنفرانس که شدم، با دیدن عکس هایم جا خوردم. ایده جالبی مسئولین برگزار کننده اجرا کرده بودند. مراسم با اجرای افرادی با لباس های سنتی که برایم خیلی جالب بود، شروع شد.

بعد از ظهر پنجشنبه، به « دریاچه آسمانی» واقع در حومه شهر ارومچی رفتیم. جایی بسیار زیبا بود. محصوصا در یک جا در این دریاچه آبشار بزرگی بود که برایم فوق العاده زیبا بود. برای رسیدن به این آبشار پیاده روی زیادی کردیم و ارزش آن را داشت. آقای شین از افسانه ای که در این دریاچه وجود دارد، برای من تعریف کرد. چینی ها معتقدند خداهای زیادی مانند خدای آب، خدای آتش، خدای آسمان و خدای زمینی دارند. چینی ها معتقدند این دریاچه متعلق به زن خدای آسمانی بزرگ است و برای این باورند که آرامش این دریاچه بخاطر همین موضوع است.

به رستوران سنتی ملیت قزاق (یورت) برای سرف نهار رفتیم. در ابتدای وارد شدن باید دست مان را با وسائلی که تدارک دیده بودند، می شستیم. دوستم به من گفت که بعد از شستن دستت را برای خشک کردن تکان ندهد. زیرا مردم قزاقی این کار را بد می دانند و معتقدند که با تکان دادن دست تان شانس را از خود دور می کند.

در بازدید از موزه ولایت خودختار قزاق در شهر «ای نین» مسئول راهنمای موزه شروع به توضیح دادن این قوم داد و نقطه خیلی جالب برایم همشکل بودن لباس های سنتی این قوم با عشایر ایران است.

در این چند روز یک سری از اخلاق های مردم چین دستم آمد. آنان مردمانی هستند که سر شان در کار خودشان هست و اذیتی به کسی ندارند و من احساس غریبی در برخورد با این مردم نداشتم .