CRI Online
 

هدیهء عاشق

GMT+08:00 || 2011-11-08 20:17:34        cri
عاشقی محنت بسیار کشید

تا لب دجله به معشوقه رسید

نشده از گل رویش سیراب

که فلک دسته گلی داد باب

نازنین چشم بشط دوخته بود

فارغ از عاشق دل سوخته بود

گفت وه وه چه گل رعنا ئیست

لایق دست چو من زیبائیست

زین سخن عاشق معشوقه پرست

جست در آب چو ماهی از شست

خوانده بود این مثل آنمایهء ناز

که نکویی کن و در آب انداز

باری آن عاشق بیچاره چو بط

دل بدریا زد و افتاد بشط

دید آبیست فراوان ودرست

بنشاط آمد ودست از جان شست

دست وپایی زد و گل را بربود

سوی دلدارش پر تاب نمود

گفت کای آفت جان سنبل تو

ما که رفتیم بگیر این گل تو

بکنش زیب سر ای دلبر من

یاد آبی که گذشت از سر من

جز برای دل من بوش مکن

عاشق خویش فراموش مکن

خود ندانست مگر عاشق ما

که ز خوبان نتوان جست وفا

عاشقان را همه گر آب برد

خوبرویان همه را خواب برد

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید