CRI Online
 

حکایت ها پلهای معرفتند

GMT+08:00 || 2011-03-30 19:36:00        cri
حکیم بزرگی همگام درس دادن از حکایات و مثل ها زیاد استفاده می کرد. بعضی وقت ها شاگردانش این داستان را می پسندیدند، اما بیشتر وقت ها احساس ناامیدی می کردند و به او می گفتند شما که فیلسوف هستید، لطفا درس های عمیق به ما یاد بدهید.

حکیم در جواب به این خواست آنان باز با آوردن یک مثال گفت: شاگردانم، می دانید کوتاه ترین فاصله بین بشر و حقیقت یک حکایت است. به این حکایت ها به دیده تحقیر نگاه نکیند. می گویند کیسه طلایی که گم شده با روش شدن یک شمع کوچک پیدا می شود. به همین ترتیب عمیق ترین اصول هم در ساده ترین حکایت ها نهفته است.

قلعه پادشاه

روزی پیش گوی پادشاهی به او گفت که در روز و ساعت مشخصی بلای عظمیمی برای پادشاه اتفاق خواهد افتاد. پادشاه از شنیدن این پیش گویی خوشحال شد. چرا که می توانست پیش از وقوع حادثه کاری بکند.

پادشاه به سرعت به بهترین معماران کشورش دستور داد هر چه زودتر محکم ترین قلعه را برایش بسازند. معماران بی درنگ بی آن که هیچ سهل انگاری و معطلی نشان بدهند، دست به کار شدند. آنها از مکان های مختلف سنگهای محکم و بزرگ را به آنجا منتقل کردند و روز و شب به ساختن قلعه پرداختند. سرانجام یک روز پیش از روز مقرر قلعه آماده شد. پادشاه از قلعه راضی شد و با خوش قولی و شرافتمندانه به همه معماران جایزه داد. سپس ورزیده ترین پاسداران خود را در اطراف قلعه گماشت.

پادشاه در آستانه روز وقوع حادثه به گفته پیش گو، وارد اتاق سری شد که از همه جا مخفی تر و ایمن تر بود. اما پیش از آن که کمی احساس راحتی کند، متوجه شد که حتی در این اتاق سری هم چند شعاع آفتاب دیده می شود. او فورا به زیر دستان خود دستور داد که هر چه زودتر همه شکاف های این اتاق سری را هم پر کنند تا از ورود حادثه و بلا از این راه ها هم جلوگری شود.

سرانجام پادشاه احساس کرد آسوده خاطر شده است. چرا که گمان کرد خود را کاملا از جهان خارج، حتی از نور و هوایش، جدا کرده است.

بدیهی است که پادشاه خیلی زود در اتاق بدون هوا خفه شد و مرد. پیش گویی منجم پادشاه به حقیقت پیوسته بود و سرنوشت شوم طبق گفته پیش گو رقم خورده بود!

معنی این داستان را می توان به قلب انسان ها از جمله خود ما تشبیه کرد. در دل ما هم قلعه بسیار محکمی وجود دارد. این قلعه با مواد مختلفی محکم تر از سنگ ساخته شده است. این مواد جیزی به جز خشم و نفرت، گله و شکایت، خود خوار شمردن و غرور و کبر، شتاب، تعصب و بدبینی و ...تیستند، با این مواد واقعأ هم می توان قلعه دل را محکم و محکم و باز هم محکم تر کرد و دیگران را پشت درهای آن گذاشت. همان طور که این پادشاه عمل کرد. قلعه قلب ها هر چه محکم تر و کم منفذتر باشد، احساس خفگی ما هم شدیدتر خواهد بود.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید