CRI Online
 

مرغ خانۀ کنتاکی

GMT+08:00 || 2010-12-28 15:52:45        cri
درود شنوندگان گرامی! برای برنامۀ امروز داستانی انتخاب و ترجمه کرده ام که خود داستانی دارد. پس ابتدا داستانِ داستان و سپس خود داستان را بازگو می کنم.

در «مرغ خانۀ کنتاکی» غذا را در یک سینی پلاستیکی تحویل می دهند که برای رعایت بهداشت یک سفرۀ کاغذی هم ته آن می اندازند. برای استفادۀ بهینه از همین تکه کاغذ، رویش تبلیغات مرتبطی با محصولات «مرغ خانۀ کنتاکی» هم درج می کنند. معمولاً به ورزش و میزان کالری مورد نیاز در روز و این که غذای این رستوران زنجیره ای خوراک سریع چقدر با این داده های علمی همخوانی دارد، مربوط می شود.

ولی سه هفتۀ پیش که نهار را در یکی از شعب این مرغ خانه می خوردم، کنجکاو شدم ببینم چند اندیشه نگار چینی روی این کاغذ را می توانم تشخیص دهم. حدود هفت هشت اندیشه نگار را نشناختم، ولی مضمون متن این بود که «در طول تاریخ تغییرات زیادی در ذائقۀ مردم چین پدید آمده و تنوعات زیادی بر آن افزوده شده است. ولی از دورۀ باستان تا کنون، در رابطۀ مردم چین با برنج، به عنوان خوراک اصلی، نه تغییری پدید آمده و نه از آن کاسته شده است. بنا بر این «مرغ خانۀ کنتاکی» تصمیم گرفته است، خوراکی با در نظر گرفتن این موضوع و این ویژگی ذائقۀ مردم چین، بر منوی خود بیافزاید».

چند روز قبل که برای رفع جوع به یکی از این مرغ خانه ها رفتم، دیدم که الوعده وفی. پس برای امتحان، خوراک جدید را سفارش دادم که طبق معمول تند و غیرتند داشت و من تند را خواستم. به عنوان یک خوراک سریع که برنج هم دارد، خوب بود.

آنجا یاد داستانی افتادم که امروز خواهید شنید. یکی از همکاران خارجی رادیو، یک خانم معلم زبان چینی دارد که سالی یک بار او و چند نفر از دوستانش را به خانه اش که در خارج شهر پکن است، دعوت می کند تا نهار را با هم بخوریم.

دومین بار که من هم بودم، حرف زبان چینی شد و این که بعد از چهار سال زندگی در چین چقدر یاد گرفته ام. کتاب مجموعه داستانی را که دست دخترش بود به من داد تا بخوانم. داستانی را تصادفی انتخاب کردم و خواندم. اندیشه نگارهای زیادی را نمی شناختم ولی با اندکی کمک او توانستم داستان را بفهمم. ولی برای این که کنجکاوی ام را کاملا ارضاء کرده باشد، از دختر یازده ساله اش خواست که داستان را تایپ کند تا به نشانی ای میل من بفرستد تا بعداً سر فرصت بخوانم.

داستان این بود:

نظر لطف رئیس

هر کارمندی علاقه دارد که رئیسش به او نظر لطف داشته باشد و مقام و رتبۀ بالاتری به او بدهد. ولی «نظر لطف رئیس» فقط به خواست او بستگی ندارد. بلکه شروع و دلیل «نظر لطف رئیس» در دستان خود کارمند است.

فروشگاه زنجیره ای مرغ سرخ شدۀ کنتاکی، قبل از آن که تصمیم به ورود به بازار چین بگیرد، دو مدیر اجرایی فروشگاه را به نوبت برای سنجیدن بازار چین به پکن فرستاد. سنجشگر اول وقتی در خیابان سیل بی پایان مردم را دید، به سرعت بازگشت و گزارش داد که «بازار چین بسیار بزرگ و دارای ظرفیت بالقوۀ زیادی است». ولی رئیس شرکت او را به دلیل نداشتن مدرک کافی دربارۀ ادعایش توبیخ کرد.÷

سنجشگر دوم پس از آن که به پکن رسید، سه هفته را در آنجا سپری کرد. در این مدت در چندین خیابان دارای پهنای مختلف، شمار افراد پیاده را تخمین زد. سپس نظر چندین نفر از آنها را که دارای سن و شغل مختلف بودند، دربارۀ بو و طعم مرغ سرخ شدۀ کنتاکی پرسید. همچنین دربارۀ قیمت مرغ سرخ شده، نظر مردم دربارۀ طراحی شعبۀ فروشگاه، منبع تهیۀ گوشت مرغ در پکن و دانۀ مرغ تحقیقاتی به عمل آورد. نتایج بررسی هایش را به آمریکا برد و پس از انجام آزمایش های شیمیایی لازم، گزارش را چاپ کرد و سپس نتیجه گیری کرد که بازار پکن فرصت و هدف بسیار بزرگی به شمار می رود.

به واقع نیز نخستین شعبۀ آزمایشی فروشگاه زنجیره ای مرغ سرخ شدۀ کنتاکی، کمتر از یک سال پس از گشایش در پکن 2 میلیون و 500 هزار دلار آمریکا سود کرد و سنجشگر دوم این فروشگاه به مقام مهمی ارتقاء رتبه یافت.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید